اساسا هر کلمه ای مفهومی دارد . مفهوم آن چیزی است که در ذهن مخاطب صاحب شناخت پس از شنیدن آن کلمه خطور میکند وقتی در بررسی جایگاهایی که در تاریخ آن کلمه به کار رفته است و در حال جامعه میکوشیم میتوانیم معنی آن کلمه را درک کنیم . لاکن بعضی کلمه ها در حالی که کلمه اند معنی کردنشان نیاز به دیدی بالاتر از معنی کلمه ای دارد . این کلمات که دارای مفاهیم پیچیده تری هستند شاید به طور کامل و یا ثابت معنی نشوند لاکن دکترین اوس پیمان میگوید در یک مجال اندیشه ای صحیح میتوان با سوال و جواب های متوالی به پاسخی برای درک آن کلمات رسید .
عشق از آن جمله کلمات است و شاید بالاترین و سخت معنی ترینشان باشد . ( مهم آنکه بدانید در سختی بیان مفهوم کلمات و واژگان من میل جنسی را بعد از عشق میدانم شاید زمانی در این مورد سخن بگویم )عشق کلمه ای سخت است . مخصوصا از بیان پیچیده در مورد عشق اجتناب کردم . باز تاکید میکنم عشق کلمه ای سختی است . من برای اینکه آغاز مقاله به سختی بر نخورم ترجیح میدهم به سراغ مشتقات عشق بروم .عاشق . کسی است که عاشق معشوق شده است . باز عجز مرا شاهدید . وقتی میخواهم عاشق را معنی کنم مجبورم از خود کلمه عاشق و معشوق برای معنی آن استفاده کنم .اما با این وجود در همین معنی که "کسی است که عاشق معشوق شده است" چند نکته ظریف وجود دارد که در مفهوم عشق میتواند به ما کمک کند .عاشق یک فرد است . اگر جماعتی هم عاشق شوند ( مثل عاشقان بی بی فاطمه زهرا (ع) ) اما در واقع هر کدام از این مردم جدا جدا عاشق شده اند و عشق دسته جمعی مورد قبول نیست . عشق مفهومی است فردی . عاشق میتواند با یک نگاه عاشق شود و یا به مرور عاشق شود ولی تقریبا میتوان مرحله ای قبل از عاشق شدن و بعد از عاشق شدن او را تعیین کرد . عشق در چشم عاشق و نوع نکاه او به معشوق پدید می آید . عاشق مخاطبی دارد . مخاطب او صفت و یا بهتر بگوییم حالت خود را از وجود عاشق میگیرد . معشوق مخاطب عاشق است . معشوق یک وجود است که چون حالتی در عاشق پدید آمده است که او را از مرتبه یک انسان عادی به مرتبه عشق رسانده است پس او هم در حالی که هیچ مرتبه ای نیافته است و همان آدم قبلیست بدون هیچ تغییر حس و خصوصیتی لاکن معشوق خطاب میشود . این معشوق را من و شما نمیتوانیم بشناسیم .
چون او اساسا کبرا خانم دختر صغرا خانم است که 10 سال است در محله ما زندگی میکند و گاهی در راه مدرسه او را میبینیم و هیچ فرقی نکرده است و فقط کمی نسبت به ده سال قبل قد کشیده است . پس ما چون خبر داریم اصغر آقا بغال سر کوچه با وجود زن و دو بچه عاشق کبرا خانم شده است میفهمیم که کبرا خانم معشوق است . اصغر آقا هم از وجود کبرا خانم است که میفهمد عاشق است .اصغر آقا چه خصوصیاتی دارد . مقدمتا عرض کنم که هیچ فرقی نمیکند که اصغر آقا بچه داشته باشد یا نه . تحصیل کرده باشد یا بیسواد . برنامه های تلویزیون و این وبلاگها در مورد عشق واقعی و عشق خدایی و عشق سطحی و عمیق و این چزندیات را دیده و خوانده باشد یا نه . او عاشق است و یک نشانه هایی دارد که غالب آنها را فقط خودش میداند و شاید هم نداند ولی اگر فکر کند یادش می آید و این مشخصات را سایر عاشق های عالم دارند واگر کسی خیال کرد عاشق است و این خصوصیات را نداشته باشد باید برود وکشکش را بسابد اصغر آقا کبرا خانم را میخواهد . حاضر نیست کبرا خانم را با عالم و آدم عوض کند .
خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار ...... چون نتواند کشید دست در آغوش یار
پس در عشق خواستن وجود دارد . عاشق معشوق را میخواهد . نمیشود کسی عاشق باشد و بگوید من نمیخواهم معشوق مال من باشد یا نمیخواهم به او برسم و فقط عاشق او هستم و مثلا خیلی رمانیتک بگوید که من عاشق کبرا خانم هستم و همین که میبینم که او زندگی خوبی دارد برایم کافیست و خوشحالی او خوشحالی من است ( در این موارد کشیدن شیشکی توصیه شده است ) دومین نشانه آن است که اصغر آقا هرچند خیلی مایل به بدست آوردن کبرا خانم است و مسلما اولین فرصت یک سکس حسابی با کبرا خانم خواهد داشت اما در ذهن به سکس فکر نمیکند بلکه به خود معشوق فکر میکند . او کبرا خانم را میخواهد . وقتی میخواهد به سکس با کبرا خانم فکر کند حالش بد میشود و اصلا به این فکر ادامه نمیدهد . این یک مشخصه خوب برای آقایان است اگر میخواهند بدانند عاشق شده اند یا خیال میکنند عاشق شده اند ( البته الکی به خودتون تلقین نکنید ) امکان رسیدن اصغر آقا به کبرا خانم وجود ندارد . این نداشتن امکان وصال مهمترین و اصلی ترین رکن عشق است . آنقدر این قضیه مهم است که اگر این رکن را از عشق بگیریم دیگر عشقی و عاشقی و معشوقی وجود نخواهد داشت . دور از دسترس بود معشوق هرچند عامل به وجود آمدن عشق نیست اما عامل اصلی ادامه عشق است . این محقق نشدن وصال ممکن است به دلایل مختلف باشد . همین دلایل است که اوج لحظات عاشقانه را پدید می آورد و میتواند حماسه خلق کند . ممکن است معشوق بسیار نزدیک و در ظاهر در دسترس باشد اما معشوق جفا پیشه وقعی به عاشق نمی نهد و پشیزی برای عاشق ارزش قائل نیست و به قول معروف به او راه نمی دهد . عاشق گاها او را بی وفا و گاهی جفا کار خطاب میکند
تو بی وفا و اجل در قفا و من بیمار .... دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود
مرا میبینی و دردم زیادت میکنی در دم تو را میبینم و میلم زیادت میشود هر دم
مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش ..... لیکنش مهر و وفا نیست خدایا بدهش
دلبرم شاهد و طفل است و ببازی روزی بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش
یا ممکن است بخاطر وجود رقیب خوش تیپ تر که دل معشوق را برده و معشوق با او سر و قراری دارد عاشق معشوق را مال خود نداند و او را دور از دسترس ببیند
روا مدار خدایا که در حریم وصال ..... رقیب محرم و حرمان نصیب من باشد
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب ...... بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند
نوای بلبلت ای گل کجا پسند افتد ...... که گوش هوش به مرغان هرزه گو داری---------------یا ممکن است معشوق هم به رای عاشق باشد اما فراق مانع وصال شود . اجباری نیست که فراق به معنی دوری مسافتی باشد بلکه ممکن است عاشق و معشوق در نزدکی هم به دلیل عواملی دیگر مثل پدر کبرا خانم که مانع وصال میشه مجبورند در فراق هم بسوزند و بسازند
امروز در فراق تو دیگر به شام شد ........ ای دیده پاس دار که خفتن حرام شد
شب فراق نخواهم دواج و دیبا را ............ که شب دراز بود خوابگاه تنها را
زبان خامه ندارد سر بیان فراق ........ وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق
خوب تا اینجا فهمیدیم که عاشق معشوق را میخواد و میخواد معشوق را بدست بیاورد و مال خودش کنه و هرکاری که از دستش بر بیاد را برای این هدف انجام میدهد . عامل اصلی ادامه این عشق هم عدم تصاحب کامل معشوق توسط عاشق است . به هیچ وجه تصاحب کامل را به معنی ازدواج قلم داد نکنید بلکه همین که معشوق به رای عاشق باشه و در دسترس این تصاحب کامل محسوب میشود .از سخن بالا یک نتیجه مهم گرفته میشود . و آن اینکه در وصال عشقی وجود ندارد . یعنی در حالیکه میتواند یکی از زیباترین اوج ها در هر عشقی لحظه اولین وصال عاشق و معشوق باشد اما اگر این وصال تداوم پیدا کند و عاشق معشوق را تصاحب کند زان پس دیگر عشقی وجودنخواهد داشت من حال میتوانم یک تعریف از عشق را بیان کنم هرچند میتواند این تعریف را در غیر از عشق هم بکار برد اما صد در صد نمیتواند چیزی عشق باشد و این تعریف در مورد آن صدق نکند : عشق یعنی خواستن و نرسیدن لازمه اش این است که یک طرف قضیه مرد و یا زن باشد . عاشق باید توانایی جنسی دشته باشد . امکان ندارد یک شخص ناتوان جنسی عاشق شود . حال با توجه به وجود داشتن این دو لازمه در صورت خواستن به معنی واقعی و تمام کلمه یعنی همه جوره خواستن طوری که بهتر از معشوق متصور نباشد و با وجود خواستن میسر نشدن امکان رسیدن .. میتواند به معنی عشق باشد .یک نکته دیگر آنکه نباید لذتی بالاتر از رسیدن به معشوق در ذهن عاشق متصور باشد . بخاطر عظمت عشق و خصوصیاتی که دارد عشق به چند نفر در یک زمان نیز امکان پذیر نمی باشد .
سوال : آیا عشق واقعی بدون وصال هم خاتمه می یابد .؟
من در پاسخ این سوال نمیتوانم یک اصل را بیان کنم اما گمان کنم عشق بدون وصال هم بتواند پایان یابد . شاید در اثر مرور زمان و و از دست دادن معشوق و یا جایگزینی یک عشق دیگر و یا با تبدیل عشق به تنفر عشق پایان یابد .
سوال : آیا مادر کبرا خانم اگر بگوید من عاشق کبرا خانم هستم راست میگوید . ؟
نه راست نمی گوید اما دروغ هم نمیگوید . از بیسوادی است که این حرف را میزند . او را باید به خواندن
مقاله من دعوت کرد و باید اطلاعات کامل تری از عشق در اختیارش گذاشت آنوقت میفهمد که او خیلی دخترش را دوست دارد اما عاشق دخترش نیست . هرچند در جامعه از این دست خلط مطلب ها و استفاده نابجا از کلمات زیاد پیش می آید که به مرور هم جا می افتد . اگر یک روز این قضیه صد در صد جا افتاد ما آنوقت دو کلمه عشق با دو معنی متفاوت خواهیم داشت . در زبان فارسی بسیاری از کلمات هستند که دو معنی را میدهند و باید در جایگاه خود آن کلمه را معنی کرد . اما توصیه میشود این اتفاق نیفتد .
سوال : آیا اگر کسی بگوید عاشق خدا است راست میگوید ؟
کسی که تا به حال خدا را ندیده و یک انسان عادی مثل من و شماست نمیتواند عاشق خدا شود . یعنی مفهومی که من از عشق میدانم در مورد او صدق نمی کند . اگر کسی بگوید من از دیدن نشانه های وجود خدا و توانایی هایی او چیزهای زیبایی که آفریده عاشق خدا شده ام مثل این میماند که اصغر آقا به عمرش کبرا خانم را ندیده باشد و با او صحبت نکرده باشد اما از روزی که غذای نزری که دست پخت کبرا خانم بود را خورده و از لباسهای زیبایی که خیاطی کبرا خانم بوده را دیده و یا اشعار زیبای کبرا خانم را مطالعه کرده عاشق کبرا خانم شده است . اصغر آقا میتواند با دیدن این چیزها و شنیدن اوصاف کبرا خانم بسیار مشتاق دیدن کبرا خانم شده باشد و بسیار به کبرا خانم ارادت پیدا کرده باشد اما نمی تواند عاشق کبرا خانم شده باشد . لااقل در تصور ناقص من نمیگنجد
خارج از دستور دکترین :
یک مقداری این دکترین من از دید مردانه نگاشته شد . من یک نکته مهم در مورد تفاوت عشق آقایون با خانم ها را خدمتتون عرض کنم . گفتم که عشق با وصال به پایان میرسد . وصال در آقایون و خانم ها یک مقداری فرق میکند .یعنی اینکه اگر آقایی عاشق خانمی بشود هرچند در ضمن فراق به معشوق فکر میکند به اینکه معشوق را بدست بیاورد و به او برسد اما دقیقا به سکس فکر نمیکند اما اگر در خانه ای معشوق خلوت کند و معشوق هم راه دهد حتما با او سکس خواهد داشت و اگر این سکس کامل باشد و ادامه یابد معمولا به معنی وصال و پایان عشق است .اما در خانم ها معمولا سکس به معنی پایان عشق نیست . یعنی اگر کبرا خانم عاشق اصغر آقا باشد حتی اگر در لحظه ای که این دو به هم میرسند شاید کبرا خانم منتظر بوس و نوزاش اصغر آقا باشد و حتی اگر اصغر آقا زیاده روی کند و این دو سکس داشته باشند کبرا خانم بدش نیاید ولی حتی یک رابطه سکسی مداوم با معشوق هم نمیتواند برای خانم ها به معنی وصال و رسیدن به معشوق و پایان عشق باشد . معمولا کبرا خانم باید احساس کند که اصغر آقا مال او هست و اصغر آقا هم میخواهد که با او باشد . در مورد خانم های عاشق شده که حتی پس از ازدواج با معشوق مرد باز عشق ادامه یافته است چون زن مرد را هنوز تصاحب شده خویش نمیداند و یا از او جفا و یا بی وفایی میبیند و با این وجود عاشق اوست و میخواهد معشوق را مال خود کند . البته این جور عشق ها بعد از ازدواج زیاد طول نمیکشد و یحتمل به تنفر و انتقام منجر میشود .