Friday, May 26, 2006

گوسفند شبیه سازی شده





خدمت جناب مستطاب اوس پیمان عزیز تر از جان
عزیز دل برادر این مطلب شما در بین الباقی خزعبلاتی که نوشته بودی تومانی هفت صنار توفیر داشت
پس بی کسب اجازه از شما آنرا کش رفته و در این جا میگذارم تا درس عبرتی باشد برای دنباله ات
جاودانگی
به زودی در راستای سلولهای بنیادی اولین گوسفند شبیه سازی شده ایرانی دنیا می آد . آیا این گوسفند قسمتی از جاودانگی را تجربه می کند . یک گوسفند قرار است دنیا بیاید . این گوسفند دقیقا شبیه پدر خود است . البته وقتی دنیا بیاد که بچه است اما وقتی بزرگ شد دقیقا به پدر محترم خود شبیه می شود . مثلا اگر گوسفند پدر در ده سالگی کچل شد گوسفند شبیه سازی شده که دقیقا در ده سالگی همان هیکل ده سالگی پدر را خواهد داشت در ده سالگی کچل خواهد شد . او دقیقا همان ضریب هوش پدر را خواهد داشت و هر دو در یک زندگی مشابه دقیقا طول عمر مشابه خواهند داشت . من که اوس پیمان باشم اگر امروز دست به کار جاودانگی شوم و یک بچه شبیه سازی شده مثل خودم تولید کنم این بچه 25 سال دیگر دقیقا شبیه به امروز من خواهد بود . من آنوقت 50 سال دارم . این بچه که اسم آن را اوس پیمان دوم میگذاریم از توسعه یک سلول بدن من بوجود می آید و نیازی به استفاده ابزاری از هیچ دختر یا زنی در تولید این بچه نخواهم داشت . ( در این لحظه من به مدت ده دقیقه دارم فکر میکنم که آیا به این روش واقعا من جاودانه شده ام ؟ ) نه . نه . او فقط شبیه من است . بله . اخلاق مرا هم دارد . مثل من هم فکر میکند . توپولی را هم خیلی دوست دارد . از همه لحاظ خود من است اما من نیستم . من ادامه نیافته ام فقط یک پیمان دیگر از اول ساخته شده است . ... درست است او ادامه من نیست . او یک پیمان دیگر است دقیقا مشابه این پیمان . این فکر مرا به شدت غمگین میکند . بیاید با هم به جاودانگی فکر کنیم . چگونه میشود به جاودانگی رسید ؟ در واقعه زندگی جاودانه چیزی نیست به غیر از ادامه یافتن همین آدم فعلی در طول تاریخ . باید خود من ادامه پیدا کنم زیرا من از خاطراتم تشکیل شده ام . از زندگی گذشته ام و زندگی حالم . من اوس پیمانم با اطلاعات پیوسته ای که در مغز من ذخیره شده است . اگر من بمیرم و پیمان دیگری دقیقا مثل من به دنیا بیاید ولی خاطرات گذشه من در مغز او نباشد و او احساس نکند در ادامه این پیمان دارد زندگی میکند و من فعلی ادامه یافتن را احساس نکنم جاودانگی باید برود کشکش را بسابد . چه جاودانگی . چه کشکی . اگر قرار است یک من دوباره به دنیا بیایم در حالی که زندگی قبلی خود را به خاطر نداشته باشم جاودانگی روی نداده است . پس نتیجه میگیریم جاودانگی با پیوستگی همراه است . حتی یک شوک کوچک مثل مرگ و دنیا آمدن دوباره میتواند روال جاودانگی را قطع کند و شبیه سازی نمیتواند به مفهوم جاودانگی باشد . باید مغز پیوسته کار کند . مغز کودک شبیه سازی شده من باید دقیقا در ادامه مغز من و با توجه به خاطرات و تجربیات و اطلاعات گذشته من فکر کند . او باید طعم گس اولین بوسه را بیاد بیاورد . او نباید سالها زحمت بکشد تا برنامه نویسی را بیاموزد . بسیار کسل کننده است که او بخواهد دوباره تجربیات مرا در طراحی صفحات وب تجربه کند تا به حالای من برسد . شاید بگویید او می تواند علم جدیدی بیاموزد و زندگی متفاوت از تو داشته باشد و با دخترانی تر و تازه دوست شود ... اما چه فایده ؟ او که من نیستم . هزار پسر دیگر هم با هزار دختر دیگر دوست میشوند و ماچ ماج بازی میکنند . به من چه . این که آن فرزند شبیه سازی شده دقیقا شبیه من هست دلیل نمی شود که من تجربیات جدیدی کسب کرده باشم و یا از بوسهای جدیدی لذت برده باشم . من که در او ادامه ندارم . زمانی من ادامه دارم که در هنگامی که او دارد دختر جدیدی را میبوسد در همان لحظه طعم گس اولین بوسه دختر همسایه پدر خود را بیاد بیاورد . او باید دانشگاه آزاد اسلامی واحد دزفول و خاطرات آن را بیاد بیاورد . او آنگاه خود من هستم . من همچنان به جاودانگی و راه حل دست یابی به آن می اندیشم و باز در این مورد خواهم نوشت

Thursday, May 25, 2006

زنگ تفریح


Saturday, May 20, 2006

چند وقته هیچ هواپیمایی سقوط نکرده

بدون شرح

شحنه قلم مي شکند، محتسبِ تيز قدم
هاي، لب از لب مگشا، شيخ مگو، شاه مگو!

آن به درون زهره بَرَد، اين به برون نعره زند
کور بمان، کر بنشين، واي مکن، آه مگو!

زهره ترک مي کُنَدت گرگِ بروني تَرَکت
راه مجو، راست مرو، از دلِ آگاه مگو!

وصلِ دَرَک مي کُنَدت گاوِ دروني دَرَکت
شخم بزن، شاخ مکِش، جز علف و کاه مگو!

در گذرِ شک و يقين، روبهکي کرده کمين
بگذر و بگذار چُنين!، حيلتِ روباه مگو!

چاله و چاه است قرين، در گذرِ شک و يقين
در دلِ اين چاله بمان!، از دهنِ چاه مگو!

شيخ به سر مي زنَدَت، شاه نفَس مي کَنَدت
سر بنه و دَم مگشا! از دل و دلخواه مگو!

برجهد از ديده دلم، سرکشد از آب و گِلم
تا به کِي اين گاه بگو، تا به کِي اين گاه مگو

فاتحتِ شيخ بخوان، خاتمتِ شاه بران
مرتبتِ هر دو ددان بشمر و کوتاه مگو

Friday, May 19, 2006

بعضي ها
بعضي‌ها شعرشان سپيد است، دلشان سياه
بعضي‌ها شعرشان كهنه است، فكرشان نو
بعضي‌ها شعرشان نو است، فكرشان كهنه
بعضي‌ها يك عمر زندگي مي‌كنند براي رسيدن به زندگي
بعضي‌ها زمين‌ها را از خدا مجاني مي‌گيرند و به بندگان خدا گران مي‌فروشند
بعضي‌ها حمال كتابند
بعضي‌ها بقال كتابند
بعضي‌ها انبارداركتابند
بعضي‌ها كلكسيونر كتابند
بعضي‌ها قيمتشان به لباسشان است، بعضي به كيفشان و بعضي به كارشان
بعضي‌ها اصلا‏ قيمتي ندارند
بعضي‌ها به درد آلبوم مي‌خورند
بعضي‌ها را بايد قاب گرفت
بعضي‌ها را بايد بايگاني كرد
بعضي‌ها را بايد به آب انداخت
بعضي‌ها هزار لايه دارند
بعضي‌ها ارزششان به حساب بانكي‌شان است
بعضي‌ها همرنگ جماعت مي‌شوند ولي همفكر جماعت نه
بعضي‌ها را هميشه در بانك‌ها مي‌بيني يا در بنگاه‌ها
بعضي‌ها در حسرت پول هميشه مريضند
بعضي‌ها براي حفظ پول هميشه بي‌خوابند
بعضي‌ها براي ديدن پول هميشه مي‌خوابند
بعضي‌ها براي پول همه كاره مي‌شوند
بعضي‌ها نان نامشان را مي‌خورند
بعضي‌ها نان جوانيشان را ميخورند
بعضي‌ها نان موي سفيدشان را ميخورند
بعضي‌ها نان پدرانشان را ميخورند
بعضي‌ها نان خشك و خالي ميخورند
بعضي‌ها اصلا نان نميخورند
بعضي‌ها با گلها صحبت مي‌كنند
بعضي‌ها با ستاره‌ها رابطه دارند
بعضي ها صداي آب را ترجمه مي‌كنند
بعضي ها صداي ملائك را مي‌شنوند
بعضي ها صداي دل خود را هم نمي‌شنوند
بعضي ها حتي زحمت فكركردن را به خود نمي‌دهند
بعضي ها در تلاشند كه بي‌تفاوت باشند
بعضي ها فكر مي‌كنند چون صدايشان از بقيه بلندتر است، حق با آنهاست
بعضي ها فكر ميكنند وقتي بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست
بعضي ها براي سيگار كشيدنشان همه جا را ملك خصوصي خود مي‌دانند
بعضي ها فكر ميكنند پول مغز مي‌آورد و بي پولي بي مغزي
بعضي ها براي رسيدن به زندگي راحت، عمري زجر مي‌كشند
بعضي ها ابتذال را با روشنفكري اشتباه مي‌گيرند
بعضي از شاعران براي ماندگار شدن چه زجرها كه نمي‌كشند
بعضي ها يك درجه تند زندگي مي‌كنند، بعضي‌ها يك درجه كند هيچكس بي‌درجه نيست
بعضي ها حتي در تابستان هم سرما مي‌خورند
بعضي ها در تمام زندگي‌شان نقش بازي مي‌كنند
بعضي از آدمها فاصلة پيوندشان مانند پل است، بعضي مانند طناب و بعضي مانند نخ
بعضي ها دنيايشان به اندازه يك محله است، بعضي به اندازه يك شهر، بعضي به اندازه كرة زمين و بعضي به وسعت كل هستي

Thursday, May 18, 2006

نقابي براي زن

نقابي براي زن

زن شخصيت پيچيده اي دارد. زن همه چيز است ولي براي خود هيچ چيز نيست. زن وجودش در چنگال مرد اسير شده. ماهيت وي براي تعادل در مقابل مرد بکار ميرود در حاليکه مرد براي دست يابي به پله هاي بعدي! بارها گفته ام که اگر زنانگي را از وي بگيريم جز جسدي پوسيده از وي چيزي بر جاي نخواهد ماند. وي موجودي در مانده است. تمام آنچه را که اکنون در اختيار دارد توسط مرد به او اهدا شده است. زيبايي عشق عاطفه آرايش زنانگي رفتار و ديگر چيزها تماماٌ تعاريفي است که مردان آن را براي قرقره کردن در اختيار زن گذاشته اند . زن براي خود نه چيزي ساخته و نه چيزي باقي گذاشته . زنان تنها فرا گرفته اند که در پشت حروف پوسيده محدوديت خود را قايم کنند. اما آيا در اختيار داشتن يکسري امکانات و قدرت باعث خواهد شد براي جنسيتي نقش آفريده شود؟ بعيد مي دانم تاثير دارد اما عامل نيست . آيا براي مردان کسي نقش آفريده بود؟ براي مردان زنها همچون گالري هاي شخصي هستند . آنها جواهر گرانقيمتي را براي ديگران بنمايش مي گذارند. در تملک داشتن يک زن زيبا براي مردان همواره ( خارج از ساير لذتهاي اين همراهي ) دو حس پنهان و انکار نشدني در پستوی شخصیت مرد دارد:
يک – مردان فکر مي کنند با زيبايي بيشتر يک زن لذت جنسي بيشتري مي برند! صورت و اندام زيباي يک زن تصوير در آغوش گرفتن و بوييدن و بوسيدن اندام وي را تداعي مي کند . حسرت يک تشنگي که آنها را بسادگي اسير علاقه شديد قلبي مي کند! تحسين اندام و زيبايي وي در باطن مرد که بسادگي تداعي کننده لحظات خواندن اشعار تمجيد کننده براي تحويل و تسليم دختران باکره به کاهن معبد در ديار سينوهه است!
دو – آنها براي ساير مردها در جنگ برخوردها سلاح کارامد تري دارند. به اعتقاد من اگر مردي اين دو اصل را قبول ندارد يا دروغ مي گويد و يا دروغ مي گويد! هيچ مردي وجود ندارد که با خود تصور نکند اگر فلان زن زيبا مال من شود دوستان چه غبطه اي به من و دارايي من خواهند خورد! در تعبير مردان مخالف اين سخن هستند اما در عمل زن چيزي بجز يک گالري نيست . اين نقش حتي براي زنان نيز پذيرفته شده است و دوست داشتني! زنها مي خواهند که در کانون نگاه باشند! آنها دوست دارند که الماس زير نورافکن باشند! حتي به قيمت اينکه الماس تنها سنگ ساده اي باشد و ارزشش را مردان براي آن بر شمارند! موجوديت زن براي مرد چيز جديدي نيست. همانند کتابي چند صد صفحه اي که بارها و بارها آن را خوانده باشيد. رفتارهاي همه زنها بتناوب در سطوح و نقاط مختلف در يک سطح به هم برخورد مي کند. تمام برنامه آنها در واقع با يک زبان نوشته شده است. مرد هرگز زيبايي و يا فرهنگ زن را براي خود زن دوست ندارد بلکه تمام آن را براي خود وارتش خود مي خواهد .
زن هميشه در مرداب تاريک تنهايي براي بيرون آمدنش تلاش مي کند. او چشم انتظار چيز جديدي است که بتواند زودتر از سايرين آن را در اختيار بگيرد و ارزش خود را بالاتر ببرد! و صد البته ارزش براي جذب مرداني در رده بالاتر! او همانند گلادياتوريست که در انتظار سلاحي است که بدرون ميدان نبرد پرتاب شود و او زودتر از رقيب آن را از زمين بر دارد و بتواند با کشتن ديگري هم خود زنده بماند و هم موجبات شادي شاه را فراهم سازد! زن نقش جديدي ندارد. مردها در رسانه ها و نوولها و کتابها و افسانه ها زن را ساخته اند و به وي نقش داده اند. زيبايي و خواستني بودن و تمام اين تعابير چيزهايست که مردان آن را ساخته اند و براي آن ارزش گذاري کرده اند. براي زنان جنگواره اي ساخته اند براي زيباتر شدن . همانند درختان جنگل که براي نمردن و استفاده از نور خورشيد بايد قد بکشند وبرگهايشان بالاتر از ساير درختان باشد! در بي ارزشترين مثال اجتماعي مي توان از يکسان نبودن ديد به لباسهاي زير زنانه در مقايسه با يک پيراهن زنانه ياد کرد. تفاوت آن يکسان نيست چراکه آنها وابسته به ديدگاه و پس زمينه هاي ذهني از لذت هستند که مردان آن را بنمايش گذاشته اند .
مرد هيولايست که زن را بلعيده. زنان زيادي قصد فرار از اين کابوس را دارند.ولي همانطور که گفتم آنها مثل مترسکهايي هستند که گريه کنان پا به زمين مي کوبند و فرياد مي کشند که من با ديگران فرق دارم! زن براي فرار از اين تابلوي بي رحم بايد رفتاری خارج از معمول فرا گيرد. او بايد موجودي باشد که ديگر زنان نيستند! چه بسيارند دختران و زناني که خود را به گروه مردان پناهنده مي کنند تا شخصيت نحيفشان از ضربت شلاق در امان باشد. آنها حتي گاهي ديگر زنان را نيز بخاطر رفتار زنانه مسخره مي کنند! در اطراف خود اگر بنگريد مي بينيد چه بسيارند زناني که رفتار و گفتار و طرز فکر به اصطلاح پسرانه دارند! حرکات و شوخي ها و سرگرميهاي عموماٌ پسرانه را بر مي گزينند! آنها شايد براي گروهي از جوانان سبک سر که شاششان هنوز کف نکرده موجودات چشمگيري باشند اما همواره براي نسل معرف مردان انان همچون اسباب بازيهاي بامزه اي هستند که در اوقات فراغت سرگرم بودن با آنها خارج از لطف نيست! چقدر دست يابي و تصاحب و شکستن و در اختيار گرفتن اين زنان به اصطلاح ليدر و پيشرو براي مردان لذت بخش است! براي مردان پايين کشيدن و تصاحب اين زنان به ظاهر دست نيافتني صعود و فتحي ديگر بر قله مردانگي است. اين زنانند که حس مردانگي را به مرد پيش کش مي کنند. اين زنان يا بايد براي فرار ار ارائه اين لذت به مردان در خود بپوسند يا در انتها حاضر شوند اين لذت را به يک نفر تقديم کنند! عشق براي مردان کوچک بازي تمريني و براي مردان بزرگ بخشي از زندگي جمعي آنان و خارج از زندگي فردي آنان است! مردان به لذت عشق و مردانگي نياز دارند و براي هر دو همانند قطاري از روي لاشه زن رد مي گردند. زن راهي براي فرار از اين باتلاق ندارد. او زن است ولي زن هيچ نيست! موجوديست که بهتر است او را يک آدمک ناميد! او تماماٌ در اختيار مرد است چون اگر نباشد ماهيتي ديگر ندارد . او هيچ نيست و همين تهي را هم از او بگيريد تا نابودش کنيد. زن موجوديست که در آيينه تصويري را جستجو مي کند که مرد آن را برايش کشيده جذابيت و زيبايي وي طرحيست که مرد با استانداردهاي خود آن را ترسيم کرده. وجودش در اختيار مردي است که هويتش را گارانتي کرده. آيا مرد واقعاٌ نژاد برتر است؟ خارج از بحثهاي کليشه اي و دليل هاي بي فايده و تسلسل آور و خواب آور ضلع بي رحم معما چه مي گويد؟
حال مي خواهم که شما برايم تصوير جديدي بکشيد. .. از زن ... از زنانگي ... تصويري که مثل زن امروز نباشد ... مثل مرد نباشد ... براي از زني بنويسيد که زوايايش توسط مردان تعريف نشده باشد ... مختصر و مفيد ... از احساسات جديدش ... و نه احساساتي که يا تعريف مردان است و يا مال مردان و زنان دوست دارند آنها را مال خود کنند تا ديگر زن نباشند! ... از زن جديدي که نه در مقابل مرد است و نه موازي با وي ... مثل تصوير فعلي که نمي توانيد مرزي را مشخص کنيد يا جهتي را بناميد . . آيا مي توانيد تصويري را ارائه دهيد که نه از زنانگي فعلي در آن خبري باشد و نه از زواياي خشک مردانگي؟ برايم در اين بخش نظربنويسيد ... دوست دارم بدانم آيا چيز جديدي رسم مي کنيد؟
انواع خانوم های نامطمئن

باید از خود در مقابل خانم هایی که در لیست زیر می بینید، به شدت محافظت کنید، تا بتوانید درقرارهای ملاقات خود یک قدم به سمت موفقیت نزدیک تر شوید:

1
خانم های فمینیست این دست از خانم ها تصور می کنند که تمام ناخوشی های زندگی از مردها نشات می گیرد و آنها تصور می کنند که وجود خانم ها، فرشته وار است و می توانند تمام دنیا را عوض کنند، البته فقط در صورتیکه معضل "مردسالاری" از جلوی پای آنها برداشته شود. رفتار این مدل خانم ها با آقایون اصلا مناسب و قابل قبول نمی باشد. شما می توانید آنها را به راحتی از شعار معروفشان تشخیص بدهید، چرا که همیشه زیر لب زمزمه می کنند : "تمام مردهابه لذت خود فکر می کنند." بهتر است در هر شرایطی از آنها دوری کنید.

2
خانم های پولکی خیلی ساده و راحت: او تنها به خاطر پول با شما رابطه برقرار می کند. او خیلی زود با شما صمیمی می شود. آنها از آقایون انتظار دارند که تمام هزینه های زندگی آنها را برآورده سازند، تنها به این دلیل که آنها از نظر زیست شناختی مونث هستند. آنها تصور می کنند که یک مرد باید هزینه نوشیدنی، شام، مسافرت، گل، جواهر و .. را بپردازند بدون اینکه هیچ گونه وظیفه جبران و یا تلافی بر گردنشان بیفتد. او هیچ چیز نیست جز یک انسان مادی. فکر می کنند که زنانگی شان از طلا درست شده است و میلیون ها دلار می ارزد. او یک طماع دغل باز است. او فقط به فکر بر آورده کردن نیازهای خودش است و برای دیگران هیچ اهمیتی قائل نیست. و بهتر است که حواس خود را جمع کنید، چراکه عده بسیاری از دخترهای جوان جزء این گروه قرار دارند.

3
خانم های رمانتیک این نوع خانم ها زندگی خود را بر طبق فیلم های عاشقانه و کتاب های رمان سپری می کنند. او هر شب به تنهایی به خانه می آید و مجله های مربوط به عروسی را ورق می زند و در عین حال در انتظار شاهزاده ای است که با اسب سفیدش از میان آسمان به زمین فرود آید و او را سوار بر اسب سفیدش کرده ، به جایی ببرد که هیچ مشکلی وجود نداشته باشد، تا بتوانند به خوبی زندگی کنند. آنها دخترهایی هستند که توسط پدر و مادرها و خانواده هایشان نازپرورده بار آمده اند و چیزی از واقعیات زندگی، نظیر پرداخت صورتحساب ها و تمیز کردن دستشویی ها نمی دانند. او انتظار دارد کسی تمام مدت از او مراقبت و نگهداری کند، شب ها ملافه را بر رویش بکشد و تمام شب بر بالینش بیدار بماند تا مبادا او خواب بدی ببیند و بترسد. فرار کنید

4
خانم های بدگمان این خانم تمام خصوصیات منفی افراد رمانتیک را با خود به همراه دارد. او همیشه جزء "زخم خوردگان" اجتماع است. کسی که در روابط گذشته خود شکست خورده و به طور ناخودآگاه از برقراری ارتباط مجدد واهمه دارد. ارتباط شما با این افراد به جایی راه نمی برد، چرا که آنها در ابتدا علاقه فراوانی از خود نسبت به شما نشان می دهند، اما پس از چندی اثری از آن باقی نخواهد ماند. و این چرخه همچنان ادامه پیدا می کند. شما همیشه در رابطه خود با او سردر گم هستید. با شما قرار ملاقات می گذارد و معاشقه راه می اندازد، اما رابطه شما فراتر از یک دوستی ساده نمی رود. تنها چیزی که تحویل شما می دهد یک مشت معذرت خواهی بیهوده است. هیچ وقت به اندازه کافی برای شما زمان ندارد؛ شما هم که به اندازه کافی غم و غصه برای خودتان دارید،

5
خانم های عصبانی مثل خانم های فمینیست خانم ها عصبانی نیز دل خوشی از مردها ندارند. آنها به مردها اهانت می کنند، و می توانند بدی ها و خطاهای تمام مردانی را که از ابتدای زندگی با آنها ملاقات کرده اند را به سادگی به خاطر بیاورند. برای خانم عصبانی چیزی به عنوان "مرد خوب" وجود ندارد و تمام مردها "احمق" و "عوضی" و "کثیف" هستند. خون آنها از دست مردها به جوش می آید و در هر لحظه می توانند مانند یک کوه آتشفشان منفجر شوند. برقرای ارتباط با این نوع خانم ها مساوی است با ورود به تراژدی و داد و فریاد ، پس بهتر است عقب بایستید.

6
خانم های نامطمئن در نگاه اول چنین خانم هایی خیلی خوب جلوه می کنند؛ با شما به مهربانی رفتار می کنند و خوش مشرب هستند. اماچیزی نمی گذرد که ترس های درونی اش پدیدار می شوند. روزی 10 مرتبه به شما تلفن میزند تا بپرسد "رابطه در چه حالی است؟" یا اینکه "تنها می خواهد صدای شما را بشنود." او می خواهد مطمئن شود که به اندازه کافی جذاب است؛ دائما نگران آرایش صورت و موها و همینطور لباس هایش می باشد. او محتاج و نیازمند است و همواره با این ترس زندگی می کند که مبادا آقا او را به خاطر "خانم بهتری" ترک کند. این دسته از افراد خیلی زود خود را آویزان شما می کنند

7
خانم های هرزه اخلاق این خانم ها واقعا عجیب و غریب است. آنها افراد نا مطبوعی هستند که به دیگران با چشم حقارت نگاه می کنند و فقط به خودشان اهمیت می دهند و اصلا مهم نیست که قلب دیگران را بشکنند و آنها را آزرده خاطر سازند. بیشتر خانم های هرزه به فکر پول و مال و منال نیز هستند درست مثل خانم های پولکی. آنها معمولا خوش قیافه و خوش لباس هستند و به
راحتی با اخمی که در چهره دارند قابل شناسایی می باشند.
8
خانم های منم منم مثل خانم هرزه، خانم منم منم نیز فقط برای خودش ارزش قائل است. او می خواهد که همیشه مرکز توجه قرار گیرد و هر کاری که می خواهد انجام دهد و هر کجا که می خواهد برود. او خود خواه و خود محور است. شیفته خودش می باشد و به عنوان "دختر کوچولوی بابایی" بزرگ شده، و انتظار همان توجهات را از شما دارد. هر چند این امکان وجود دارد که شما از مصاحبت دخترهای لوس و مامانی لذت ببرید، اما باید تا آنجا که می توانید خود را از آنها دور نگاه دارید.
9
خانم های نا امید شرایط هر طوری که می خواهد باشد این خانم فقط به ازدواج فکر می کند – آن هم همین حالا – برای او مهم نیست که شخص مورد نظر چه کسی است و شغل او چیست. تا زمانی که مردانگی داشته باشد، می تواند او را راضی نگه دارد. مراقب این یکی هم باشید!
10
خانم های دمدمی او در ابتدا از خیلی چیزها چشم پوشی می کند که همین امر باعث جذب شدن مردها به سمتشان می باشد. او به شما چیزی را تحویل می دهد که دقیقا توقع شنیدش را دارید؛ اما زمانیکه رابطه عمیق تر شده (یا به ازدواج کشیده می شود) شما تازه با چهره حقیقی او آشنا می شوید. بانوی عزیز شما یک شبه، تبدیل به یک آدم حریص، طماع، پولکی، و حیوان صفت می شود که اگر به خواست هایش نرسد شما را عذاب خواهد کرد

11
خانم آزار دهنده معمولا این مدل خانم ها از یک کیلومتری قابل تشخیص هستند. آنها با شما معاشقه می کنند و جاذبه های جنسی شان را به نمایش می گذارند. گاهی اوقات به دنبال مردهای پر سن و سال تر هستند. آنها اغلب مردها را از نظر جنسی تحریک می کنند و بعد راه خود را می گیرند و می روند. آنها مردها را مانند زنبورهایی که به سمت عسل کشیده می شوند به سوی خود جلب می کنند. هر طوری که با شما رفتار کنند، هیچ گاه نباید به آنها اعتماد کنید زیرا اگر مرد بهتری را پیدا کنند به سادگی آب خوردن از شما دل کنده و به سمت او می روند
12
خانم قدرت طلب آنها انسان های پستی هستند که می خواهند قدرت کنترل تمام امور زندگی شما را به دست گیرند. آنها به شما می گویند چه لباسی بپوشید، کجا بروید، با چه کسی صحبت کنید، با چه کسانی می توانید دوست باشید، چه چیزی می توانید بخورید... و خلاصه همه چیز. و اگر بخواهید در مقابل عقاید آنها از خود مقاومت نشان دهید، اخم هایشان در هم فرو می رود، شما را از سکس محروم می کنند، گریه و زاری راه می اندازند و از هر سلاح و تاکتیک دیگری که بلد هستند کمک می گیرند، تا شما را از پای در آورند و چاره دیگری جز سر فرود آوردن در مقابل خواست هایشان را برایتان باقی نخواهند گذاشت

ما به شما اخطار دادیم! ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ اینها بدترین نمونه ها بودند. مطمئنا خانم های خوبی هم هستند که تنها قسمت کمی از این بدی ها را دارا هستند. اما بهتر است که همیشه مراقب خانم هایی که در لیست بالا به شما معرفی کردیم باشید.


نامه کروبی به جنتی

حجت‌الاسلام والمسلمين مهدي كروبي در نامه‌اي به آيت‌الله جنتي، خطيب نماز جمعه تهران، به اظهارات
وي در نماز جمعه 22 ارديبهشت‌ماه انتقاد كرده است.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران، ايسنا، در اين نامه آمده است:
« بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي حاج شيخ احمد جنتي
خطيب محترم جمعه تهران
سلام عليكم
سالياني است كه ترجيح مي‌دهم از راه دور و از طريق نطق و نامه با شما سخن بگويم و مردم را هم در جريان اين گفت و گو قرار دهم به‌خصوص آن‌كه شما خطيب جمعه تهران هم هستيد و به اتكاي اهميت و قداست اين جايگاه رفيع مي‌توانيد دايره مخاطباني وسيع بيابيد و هماوردان شما از چنين نعمتي محروم هستند. فاش‌گويي آن‌چه قصد بيان آن را دارم نيز بدان جهت است كه خطبه‌هاي نماز جمعه تهران چه بخواهيم و چه نخواهيم يكي از تريبون‌هاي نيمه‌رسمي نظام جمهوري اسلامي است و من براي نشان دادن اين‌كه آن‌چه در برخي خطبه‌ها و خطابه‌ها ارايه مي‌شود، الزاما بيانگر مواضع نظام و دوستداران آن نيست، ناگزيرم نامه‌هايي صريح و سرگشاده بنويسم. از جمله اين خطابه‌ها يكي هم آخرين خطبه‌ي شما درباره‌ي نامه‌ي آقاي دكتر محمود احمدي‌نژاد به آقاي جورج بوش است. نامه‌اي كه براي اولين بار در جمهوري اسلامي به قلم يكي از مقامات ايراني خطاب به مقامات آمريكايي نوشته شده و اين‌جانب فارغ از انگيزه‌ي نوشتن اين نامه يا محتواي آن اميد دارم كه اين نامه فتح بابي شود تا همه‌ي دلسوزان نظام بتوانند راه برون‌رفت از چالش‌هاي سياست خارجي را بجويند و حاصل كار گشودن باب گفت و گو به سود ملت شريف ايران باشد.
اما آن‌چه سبب شگفتي اين‌جانب شد، اظهارات شما در خطبه‌ي نماز جمعه 22 ارديبهشت ماه بود. آن‌جا كه گفته‌ايد: «اين نامه الهام خداوند است. خداوند به مردم و اين مملكت عنايت دارد و ما بايد قدر اين عنايت را بدانيم. اين حركت در تاريخ سابقه نداشته و ادامه‌ي راه امام (ره) در اين راستا است. همان‌طور كه امام هم در نامه‌ي خود به گورباچف اشاره كرد كه قدرت شوروي رو به افول است. حال چه كسي جرأت دارد به آمريكا بگويد كه قدرتش رو به افول است. آغازگر اين حركت امام بودند و آن نامه را به گورباچف نوشتند. رييس‌جمهور به همتاي خود نامه نوشتند و اين نامه واقعا نامه‌ي عجيب و غريبي است. به نظر من بايد اين نامه را بچه‌ها همه بخوانند. در مدارس و دانشگاه‌ها خوانده شود، صدا و سيما مكرر بخواند و در آينده نيز در كتاب‌هاي درسي قرار داده شود. اين نامه چيز ساده‌اي نيست ... اين مرد (آقاي احمدي‌نژاد)‌ واقعا مردي شجاع، متدين و مقتدر است كه به حرف خود ايمان دارد. اين مرد آبروي مملكت و اسلام است. همان‌طور كه گفتم اين نامه، الهام است و خداوند لطف دارد و مي‌خواهد قدرت اين مملكت را زياد كند و به اين نحو الهام مي‌كند. در داخل و خارج كجا چنين نامه‌اي نوشته شده است كه اين‌گونه همه را مبهوت كرده باشد».
اما جناب آقاي جنتي! به همان اندازه كه شما از نامه‌ي آقاي احمدي‌نژاد مبهوت شديد، من از سخنان شما مبهوت شدم! از شما كه شاگرد امام (ره) بوديد و حداقل انتظار آن بود كه بنا به آموزه‌هاي ديني و حوزوي حرمت استاد خويش را نگه داريد و از قياس نادرست بپرهيزيد. سبحان‌الله از اين شيربازار كه كار انقلاب و بنيان‌گذار آن به جايي رسيده كه شاگرد امام از سر مصلحت، اشتراك در حروف را براي تشبيه «شير» به «شير» كافي مي‌داند. من بسيار متاسفم كه نه تنها اين جفا به امام (ره) از جانب يكي از شاگردان وي صورت مي‌گيرد، بلكه علاقه‌مندان امام، فضلاي حوزه، روحانيان انقلابي و روزنامه‌هايي كه خود را اصول‌گرا مي‌خوانند، در برابر سخنان شما سكوت كرده‌اند. هرچند كه برخي از همين روزنامه‌هاي اصول‌گرا ترجيح دادند تعبير «الهام الهي» را از سخنان پخش شده شما از صدا و سيما سانسور كنند.
امام راحل بنيان‌گذار نظام جمهوري اسلامي بود، نه كارگزار آن و موسس گونه‌اي از حكومت بود كه در آن جمهوريت و اسلاميت همپاي هم حركت مي‌كردند نه چنان كه برخي مي‌خواهند جداي از هم. امام راحل فقيه و فيلسوف و عارف و رهبري بي‌نظير بود كه بر اساس درد و دغدغه دين و بنا به وظيفه و جايگاه عاليه ديني و سياسي خود، نامه‌اي به ميخاييل گورباچف رهبر اتحاد شوروي نوشت تا او را از بيراهه الحاد به سوي راه توحيد رهنمون شود و با او بنا به دانش و بينش خود از فلسفه الهي و اسلامي سخن گفت و به خوبي زبان محاجه با گورباچف را به عنوان ماركسيستي ملحد مي‌دانست، هر چند كه پاره‌اي از اهل ظاهر از امام انتقاد كردند كه چرا به جاي دعوت رهبر شوروي به مباني كلامي امام صادق (ع) از فلسفه ملاصدرا سخن مي‌گويند. غافل از آن‌كه آن فقيه فقه جعفري به خردمندي مي‌دانست، دعوت به حقيقت را بايد از كجا آغاز كند.
امام (ره) حتي براي ارسال نامه و ابلاغ پيام خويش به جاي اعزام گروهي از ديپلمات‌هاي وزارت امور خارجه هياتي به رياست فقيه و فيلسوفي مهذب يعني آيت الله جوادي آملي تعيين كرد. يعني كتاب كريم و نامه حكمت آميز امام را حكيمي از همان تبار تا مقصد همراهي كرد. هنگامي كه گروهي به رياست وزير امور خارجه وقت اتحاد شوروي راهي ايران شدند تا پاسخ نامه را دهند و از مناسبات ديپلماتيك دو كشور سخن گويند امام بر مي‌خيزند و مي‌گويند مقصود من روابط سياسي نبود، بلكه گشودن دريچه‌اي از معنويت بر روي شما هدف من بود. بدين ترتيب امام از موضع يك حكيم الهي نه مسوول اجرايي آن نامه تاريخي را نوشتند. شما در واقع بدون توجه به « مشبه » و « مشبه به» نامه امام به گورباچف را با نامه اخير آقاي احمدي نژاد به بوش شبيه سازي كرده‌ايد. اما نامه‌اي كه شما آن را با نامه امام مقايسه كرده‌ايد در كجاي تاريخ قرار دارد؟
نامه‌ي مورد اشاره شما به قلم مدرسي از مدرسان دانشگاه علم و صنعت با تحصيلاتي در سطح دوره دكتراي مهندسي عمران (با گرايش ترافيك) نوشته شده است. اينجانب هيچ اشاره‌اي به انتخابات سال گذشته رياست جمهوري نمي‌كنم. اما معتقدم جايگاه مقام رييس جمهوري چنان نيست كه جناب عالي توصيف مي‌كنيد. به راستي درباره كدام يك از روساي جمهور گذشته ايران در مقام رياست جمهوري چنين اوصافي به كار رفته است؟ در ميان روساي جمهور گذشته ما افرادي با سوابق درخشان انقلابي و سياسي، دانش آموخته حوزه‌هاي علميه و نيز شهيد بلند مرتبه‌اي داشته‌ايم كه هرگز به صفت الهام الهي توصيف نشده‌اند اما شما اين وصف را در حق يك مهندس عمران به كار مي‌بريد و نامه امام به گورباچف (رهبر حكومتي مادي كه با همه اديان الهي مي‌جنگيد) را با نامه‌اي قياس مي‌كنيد كه خطاب به فردي نوشته شده كه دست كم در ظاهر مومن به تعاليم حضرت مسيح است و حداقل ملحد نيست و بنا به دين و آيين خود عمل مي‌كند و حتي حرمت پاپ به عنوان رهبر كاتوليك‌هاي جهان را حفظ مي كند و زانوي او را مي‌بوسد، البته مي‌توان بلكه بايد رفتار‌هاي دور از تعاليم مسيح و جنگ طلبي جورج بوش را به نقد كشيد و ظاهرا نويسنده نامه چنين قصد و هدفي داشته اما نمي‌توان آقاي احمدي نژاد را با امام خميني و جورج بوش را با ميخائيل گورباچف قياس كرد كه اين جفايي بزرگ به امام و خطايي آشكار در فهم جهان معاصر است.
از سوي ديگر متاسفانه جناب عالي در غلو جايگاه نامه مورد اشاره عملا ملت ايران را تحقير كرده‌ايد. اسلام و ايران
انديشمندان بسياري دارند كه هر يك بر تارك گوشه‌اي از قطعات تاريخ اين سرزمين مي‌درخشند و آموزه‌هاي آنان در كتاب‌ها و رسانه ها مورد تدريس و تحقيق دانش آموزان و دانشجويان قرار مي‌گيرد. كشور ما حافظ و سعدي و فردوسي كم ندارد كه مسوولان اجرايي در مقام متفكران الهي قرار گيرند. مسوولان كشور هر اندازه كه انديشمند و محقق و متفكر هم باشند آموزگار ملت نيستند چرا كه ظهور و خروج آنان از حكومت بر اساس معادلات قدرت صورت مي‌گيرد، نه تحولات حوزه معرفت.
بر اين اساس در كداميك از كتاب‌هاي درسي و دانشگاهي متوني از مقامات سياسي و اجرايي كشور به عنوان متن درسي چاپ شده است؟ كداميك از روساي جمهور گذشته به صفت رياست جمهوري خود انديشمند و متفكر خوانده شده‌اند؟ ميزان راي كدام منتخب ملت به عنوان ميزان انديشه ملت معرفي شده است؟
آيا چنين سخنان غلوآميزي در تاريخ ايران به دولتمردان و شهروندان كم آسيب زده است؟ و مگر آموزش كرده‌ايم كه علماي اسلام چگونه با غلو برخورد كرده‌اند؟
روايت شده است كه وقتي خطيبي در محضر آيت الله بروجردي مرجع عام شيعيان كار خود را راحت مي كند و براي امام زمان (عج) و آيت الله بروجردي يك صلوات مشترك از جماعت مي‌طلبد آن مرجع، دقيق يادآوري مي‌كند مرز‌ها را بر هم نزنيد و ما را همسايه امام زمان (عج) نكنيد. مگر از ياد برده‌ايم كه امام خميني در توصيف چگونگي شكل گيري استبداد گفته بودند كه « ديكتاتور از مادر ديكتاتور زاده نمي‌شود؟ » مگر از ياد برده‌ايم كه آن فقيه موسس نظام جمهوري اسلامي چگونه با غلو مبارزه مي‌كرد و حتي هنگامي كه دو برادر عزيزمان جناب آيت‌الله مشكيني و جناب آقاي فخرالدين حجازي از امام ستايشي كردند كه ممكن بود غلو تلقي شود. ايشان چگونه با اين ستايش‌ها در همان جلسه مخالفت كردند و اجازه ندادند دامنه غلو حتي به جلسه‌اي ديگر كشيده شود؟ در موردي ديگر هنگامي كه در يكي از جلسات مجلس شوراي اسلامي آيات و رواياتي خوانده شد كه ممكن بود در تطبيق با شخصيت امام خميني به نظر برسد ايشان بلافاصله توسط مرحوم حاج احمد خميني به رييس وقت مجلس جناب آقاي هاشمي رفسنجاني ابلاغ كردند از چنين قياس‌هايي بپرهيزند.
اين همه از آن رو بود كه امام خميني به خوبي مي‌دانستند غلو مي‌تواند حتي انسان‌هاي شايسته را به تدريج به اشتباه اندازد و يا تملق و چاپلوسي آنان را تا مرز ادعاي خدايي و الهام الهي پيش برد.
جناب آقاي جنتي
چند سال پيش كه براي اولين بار به صورت علني از شما گله و گلايه كردم فرزند گرامي‌تان جناب آقاي علي جنتي از شب سختي گفت كه گذرانديد و مرا شرمنده خود ساخت كه چرا چنين شبي را براي شما ساختم. اكنون اما ديگر از جناب آقاي علي جنتي شرمنده نيستم؛ چرا كه از سخنان اخير شما به راستي براي حفظ جمهوريت نظام و حرمت روحانيت و حفظ باورهاي ديني مردم احساس خطر مي‌كنم. شما به عنوان فردي معتقد آيا نگران نيستيد كه غلو و اغراق درباره‌ي رابطه‌ي خدا و بندگانش پايه‌هاي ايمان مردم را سست سازد؟
سخن گفتن شما در جايگاه يكي از شاگردان امام و حوزه‌هاي علميه آن هم از نهاد نماز جمعه ممكن است همه را به اين گمان برساند كه روحانيت در صف غلوگويان و مسحوران قدرت قرار گرفته است. من براي اولين بار اين نامه را به نام شيخ مهدي كروبي امضا مي‌كنم تا مردم حرف‌هاي من و شما را به پاي روحانيت ننويسند يا اگر حرف يكي از ما دو نفر را به حساب روحانيت مي‌نويسند سخن ديگري را نيز به حساب روحانيت بگذارند. اين نامه‌اي است كه از شيخ مهدي كروبي به شيخ احمد جنتي كه هيچ‌كدام معيار و نماينده‌ي همه‌ي اسلام و روحانيت نيستند و هريك با استناد به سنت پيامبر و مكتب اهل بيت گوشه‌اي از معارف ديني را ارايه مي‌كنند يكي بر مدار غلو مي‌چرخد و ديگري از غلو پرهيز مي‌كند. يكي حتي امام راحل را با محك عقل مي‌پذيرد و ديگري حتي مقامات اجرايي و عرفي را به مدد الهام الهي تقديس مي‌كند. يكي به استناد ميراث امام خميني به ميزان بودن راي ملت براي همه مقامات معتقد است و ديگري بي‌توجه به ميراث آن امام حتي عرفي‌ترين مقامات اجرايي را قدسي مي‌خواند. يكي از جمهوريت غنوده در دل اسلام سخن مي‌گويد و ديگري بر طبل الوهيت بندگان خدا مي‌كوبد و اين دو راه است و دو مقصد. حتي اگر رهپويان آن راه فرزندان يك انقلاب باشند.
بنابراين پيشنهاد مي‌كنم با انجام نظرسنجي مشخص شود كدام‌يك از اين دو راه مطلوب نظر مردم است. نظرسنجي‌اي كه در دو سوي آن اين دو طرز تفكر به راي گذاشته شود.
اميدوارم در آينده اگر آقاي احمدي‌نژاد قصد نگارش نامه‌اي ديگر براي سران جهان و دعوت آنان كردند دست كم اين نامه را به دست فردي چون شما بسپارد تا حضرت‌عالي بتوانيد اين «الهام الهي» را از نزديك دريابيد.
علاقه‌مند
شيخ مهدي كروبي»

Tuesday, May 16, 2006

واژه های کثیف

واژه های کثیف

اين مقاله دارای چند قسمت می باشد و طی آن تصميم دارم اتفاقات و رفتارهايی را توضيح دهم که در فرهنگ عامه بشکل خوبی از آن ياد ميشود اما ارائه آنها در زمانهايی تماماٌ بازی افراد با ديگران است!. بعضی از اين بازيها خواسته و بعضی هم نا خواسته انجام می شود . هر کدام از اين واژه ها در مقطعی بکار گرفته می شود و در نتيجه مقاله ممکن است تا حدی از اين شاخه به آن شاخه بپرد .اما به هر جهت بدست آوردن يک ديد کلی از آنان شايد بتواند در لحظاتی که شرايط بحرانی را می گذرانيد به ياری شما بيايديا حد اقل دليل اتفاقی برايتان روشنتر گردد.برای اين مهم تعدادی واژه وجود دارند که من يکی يکی آنها را طی چند مقاله توضيح خواهم داد...

1- تفاهم – بزرگترين دروغ به خود و ديگری !
نحوه ارائه : نا خواسته
نتيجه : اشکالات و درگيريهای بعد از ازدواج
روابط آدمها شکلهای پيچيده ای دارد. آدمها همواره دارای اعتقادات و علايقی هستند که در سرشت آنها شکل گرفته و شخصيت آنها را ساخته است. اين خصوصيات چيزهايی هستند که درواقع برای اينکه بتوان با کسی بود و يا برعکس آن ، نقش حياتی را بازی می کنند. در ارتباطات برای به هم پيوستن دو نفر ، چه در قالب ازدواج و چه در قالب دوستی ، اين خصوصيات هستند که شدنی بودن اين امر را ممکن و يا ناممکن می سازند . در فرهنگ عامه به دو نفر که دارای خصوصيات يکسانی باشند و ديد و استنباطی شبيه به يکديگر از مسائل بيرون و درون داشته باشند را ، افرادی که با يکديگر تفاهم دارند خطاب می کنند! اين کلمه در واقع دليل اصلی برای انتخاب يک همسر مطلوب از سوی افراد ذکر می گردد. به هر دختر و پسری که برسيد و از آنها سوال کنيد برای انتخاب يک همسر چه فاکتوری مهم است ، بلافاصله مانند يک ضبط صوت عنوان می کنند که بايد با هم تفاهم داشته باشند! اما متاسفانه اين کلمه در جای خودش بکار گرفته نشده! تفاهم از نگاه عام بدين معناست که از موضوعی افراد يک برداشت مشترک داشته باشند و در نتيجه می توانند همديگر را در زندگی درک کنند. افراد برای شناسايی يکديگرو پيدا کردن وجود يا عدم وجود تفاهم ، معمولاٌ شروع به ابراز و ارائه کردن شرايط و خصوصيات و علايق خود در موضوعات مختلف می کنند. اونها با هم صحبت می کنند و زمان صرف می کنند و در صورت جور بودن آن کلی ذوق می کنند که با هم تفاهم دارند! ولی اين رابطه در صورت منجر شدن به ازدواج ، افراد را تبديل به زوجهايی می کند که پوست يکديگر را می کنند! آنها مانند هزاران زن و شوهری می گردند که در اطراف خود می توانيد آنها را بيابيد و ببينيد که چگونه با وجود داشتن عشق و علاقه و تفاهم در ابتدا ، اکنون مشکلات عجيبی در زندگی آنها نمود کرده است! !! چراکه معنای صحيح کلمه تفاهم چيز ديگریست ! تفاهم يعنی درک وضعيت و قبول شرايط در لحظه مناسب . اين دو تفسير به ظاهر مربوط به هم ، بی نهايت با هم اختلاف دارند! در واقع به اعتقاد من نقش کلمه تفاهم را در زبان بايد کلمه
هم باشگاهی بازی می کرد که متاسفانه اين چنين نيست. زيراکه هيچ دو نفری در دنيا نيستند که عضو يک باشگاه باشند و نتوانند با هم زندگی کنند. اين دو نفر حتی اگر به هيچ عنوان با يکديگر تفاهم ( در معنی لغت ابتدايی ) هم نداشته باشند ، می توانند شاد و سلامت در کنار يکديگر زندگی کنند. انسانها هر کدام دارای خصوصياتی بد و خوب هستند. دارای يکسری عقايد و واکنشها نسبت به اطراف هستند. اينکه اين واکنشها يکی باشد تفاهم نيست بلکه پذيرفتن يک واکنش بدور از قضاوت معنی اصلی کلمه تفاهم است. براحتی می توان با فردی که دارای بزرگترين اشکالات از هر نظر است زندگی راحت و آرامی داشت به شرطی که اين ايرادات از سوی شما پذيرفته شود . اما فقط کافیست که شما بخواهيد خلاف اين عمل کنيد! نتيجه کاملاٌ واضح است. در حقيقت چکيده مطلب اين است که معنای صحيح واژه را بپذيريد. در زمان شناسايی بجای يافتن پوينت های مشترکی که با هم داريد ، به ميزان قبول يا عدم قبول فکتهای بد و فکتهای غريب شخصيت وی ، بپردازيد. يافتن اينکه چه چيزهای مشترکی داريد کار احمقانه ايست بلکه بررسی اينکه اين اختلافات تا چه حد پذيرفتنی و قابل هضم است برگ برنده شما خواهد بود
2- از خود گذشتگی و ايثار عامل خالی شدن افراد از درون !!
نحوه ارائه : خواسته و نا خواسته
نتيجه : تحمل يک ماسک از شخصيت غير واقعی و احساس شکنندگی شخصيتی!
جلوه ناخودآگاه:
همگی افراد دارای خواستها و شرايطی هستند که شخصيت آنها را می سازد. توجه کنيد که اين خواستها عموماٌ خصوصيات فردی نيستند.صرفاٌ خواسته هستند و عموماٌ هم چيزهای بظاهر بی ارزشی ميزنند. آنها حتی می تواند بسادگی چيزهای واقعاٌ غير ضروری در خوشبختی دو نفر باشند! بسادگی اينکه يک زن هميشه همسری قد بلند می خواسته! يا يک مرد همواره دوست داشته که دارای زنی باشد که به وی متکی باشد . اينکه مردی همواره دوست دارد عليرقم آزاد گذاری زن تصميم گيرنده نهايی خانه اش باشد . و هزاران مورد ديگر که عموماٌ حتی وقتی جدا جدا به آنها نگاه می کنيد نه تنها چيز ضروری نيستند بلکه مخالف با منافات ازدواج و زندگی مشترک وحتی ارتباطات دوستانه هم هستند! همه افراد دارای اين خصوصيات هستند . حال مسئله اينجاست که آدمها شروع به قايم کردن اينها می کنند! در حقيقت تمام اين خصوصيات بد و خوب از شما راندمانی را می سازد که آن را شما می نامند. تمام چيزهای بد وخوب با هم اين راندمان را ساخته اند و اگر اين راندمان به هم بخورد شما برای مدتی خود نخواهيد بود! چرا می گويم برای مدتی ، چون قدرت پنهان کردن و خفه کردن چيزهايی که هستيد را نداريد! اگر هم بتوانيد اينکار را انجام دهيد قطعاٌ ريشه شادابی خود را سوزانده ايد! در حقيقت از خود گذشتگی کار احمقانه ای در زندگی افراد می باشد...آدمها قرار نيست در صورت اينکه بخواهند با کسی باشند خود را عوض کنند. بلکه در صورت وجود تفاهم ( در واژه جديد ) افراد همه چيز بد وخوب را با هم می پذيرند. معمولاٌ ديد منطقی به ماجرا سبب ايجاد اين ايراد می گردد! چراکه فرد با خود می اندیشد که اين خواسته چيز بظاهر صحيحی نيست و از آن صرف نظر میکند. يا مثلاٌ شرايطی را در فرد مقابل عليرقم اينکه هميشه برايش ثقيل بوده ، بخاطر خود فرد و دستيابی به وی می پذيرد و از آن صرف نظر می کند!
اين اشتباه بزرگيست. چراکه بعد از ازدواج يا حداقل دست يابی به فرد مورد نظر اين خصوصيتها کم کم خود را نمايان می کنند و اينقدر بشما فشار می آورند تا از خود بی خودتان نمايند. ذهن شما بايد اکنون انرژی هم صرف بازداشت اين نيروها بنمايد. نيروهايی که در واقع هيچ چيز نيستند بجز خود شما! چکيده مطلب اينکه برای بدست آوردن کسی بازی نکنيد ! خود را ديگری نشان نديد ! و خود را سانسور نکنيد! هرکس هر چقدر هم که ارزشمند باشد اگر قرار باشد برای بودن با وی شما رو در روی خود قرار بگيريد حماقت بزرگی مرتکب شده ايد
جلوه خود آگاه : عموماٌ اين رفتار بيشتر در آقايان صورت می گيرد. آنها برای بدست آوردن دختری ، حال چه بقصد دوستی و چه بقصد ازدواج ، رفتارهايی از خود نشان می دهند که مربوط به آنها نيست! بعضی از اين رفتارها بازهم نا خود آگاه و بعضی از آنها خود آگاه است! موارد خود آگاه بيشتر در زمانی شکل می گيرد که فردی بخواهد به هر قيمتی شخصی را بدست بياورد! بدست آوردن نه در شکل سوء‌استفاده ، بلکه در اين شکل که اينقدر فردی در نظرش خواستنی است که بايد برای وی باشد .تاکيد اينکه اين تقلا اصلاٌ به معنای واژه عشق نمی باشد. صرفاٌ خواستن فرديست که شما واقعاٌ تاييدش می کنيد! جنس مخالف بدليل تشابه اين رفتار با عشق، شايد فريفته گردد اما به هر حال فرد هميشه با چشمانی بسته در اتوبان ، بدون دقت به مقدار هزينه ای که می پردازد حرکت می کند ! آرزوی داشتن کسی در افراد باعث میشود که خود را بی وقفه در حال ارائه سرويس بيابند! آنها می ترسند که رابطه ای که شکل نهال دارد پاره گردد! آنها نرم از عقايد خود دفاع می کنند . آنها امکان فرار و بازی را خود به فرد مقابل ميدهند . آنها می پردازند و می پردازند . در خصوصيت آشکار اين گروه می توان مشاهده کرد که فرد حتی خود را به تمام اتفاقات زندگی جنس مخالف هم علاقه‌مند نشان ميدهد! چی شد؟ ...خبرم کن.... کمک لازم نداری؟ .... نگران شدم! و .. و .. و . انواع و اقسام اظهارات و رفتارهای دوستانه که در واقع وامهايی هستند که افراد از خود می گيرند و رايگان در اختيار ديگری قرار ميدهند تا شايد روزی باز پس گرفته شود!!! تمام اينها بازی کثيفی است که با کلمات در پشت واژه ها انجام داده ميشود تا فردی بدست آيد! در اصطلاح، من اين افراد را گداهای عاطفه می نامم. اين گروه دارای رفتارهای نا خود آگاهی نيز هستند. يعنی بطور نا خواسته در روابط بصورت مفعول هستند! در مثال بايد عنوان کنم که برای جلوگيری از افتادن ستونی که ديگر پايه ندارد ، دو نفر بايد از دو جهت به آن نيرويی يکسان وارد کنند. در غير اينصورت نهايتاٌ ستون بر سر فردی که نيروی کمی ارائه ميدهد خراب خواهد شد!
در روابط اين افراد عموماٌ بصورت نا خود آگاه تمامی امکانات انتخاب و حرکت را از دست ميدهند! آنها صرفاٌ خود را دفع می کنند و ديگری را آزاد می گذارند. حال اين در خود ريزی چه زمانی و در کجا و به چه صورت بروز خواهد کرد خود داستان ديگريست. نکته ديگر اينکه اين افراد در روابط با جنس مخالف يک چهره دارند و در روابط با جنس موافق چهره ديگری!! و اين بسيار چيز ناخوشايندی از آنان بتصوير خواهد کشيد و باعث خواهد شد بخاطر قضاوتی که در شخصيت وی می کنند در لحظه ديگری از ديدن شخصيت ديگر وی ، آنچنان جا بخورند که حتی وی را نشناسند! در انتها نمی توانم توضيح بدهم که اينکار را نکنيد! اين شخصيت يکنفر است و نحوه حرکتی که ترجيح می دهد . فقط می توانم بگويم که اکنون بايد در رفتارها دقيقتر شويد تا بتوانيد واقعی یا غيرواقعی بودن آنها را درک کنيد. اکنون بايد بدانيد چرا بعد از ارتباطات گاهاٌ احساس ضعف شخصيت می کنيد . و اکنون بايد بهتر تصميم بگيريد که اين فرد مورد خواست شماست و يا نه. و در صورت رعايت اين مسئله حداقل چيز غير قابل انتظاری را مشاهده نخواهيد کرد...

Monday, May 15, 2006

زندگي مشترك


زندگي مشترك
نحوة ارائه : ناخواسته
نتيجه : سردي زندگي زناشويي
متاسفانه در ارائه اين کلمه تا حد زيادي اغراق شده است. زندگي مشترک تصويری از زندگي است که همه زواياي آن براي هر دو شريک نا پنهان و واضح است...اما متاسفانه اين چنين پيداست که افراد فکر مي کنند در زندگي مشترک بايد همه چيز هم با هم تقسيم گردد! آنها چيزي را از يکديگر مي گيرند که براحتي فقدان آن زندگي افراد را نابود مي کند! يعني فقدان مکان و حريم تنهايي! منظور از اين خلوت در حقيقت اصلاٌ خلوتهاي لحظه اي ، مسائل غار تنهايي آقايان و يا چاه فرو ريزي خانمها نيست! بلکه دقيقاٌ چيزي است که بايد آن را حريم فردي ناميد...متاسفانه خانمها علاقه و تاثير شديدي در سوزاندن اين حريم دارند..آنها همه چيز را مشترک دوست دارند که البته دليل اين امر را من بيشتر ضربه پذيري اجتماعي و عواطف روحي بيش از حد و از کنترل خارج شده آنها مي دانم. آنها همه چيز را مشترک مي خواهند...در حقيقت مرد بعد از ازدواج حتي يک اتاق راحت و تنها براي خود ندارد.. جايي که روزانه خود را در آن بازسازي کند. در مورد مرداني که خانمهاي آنها خانه دارهستند مسئله بغرنج تر است..خانمها همه روز را در خانه داراي حريم شخصي هستند. آنها در طول روز براي خودشان فضا و زماني کامل براي بازي و رويا پردازي در کنار تمام مسووليتهاي سنگين خانه داري را دارا هستند.
زماني که مرد از کار به خانه بر مي گردد وي براحتي از مسائل خود خارج شده و به سوي مرد هجوم مي آورد و با لبخندي از عشق ، از همسر خود مي خواهد که اکنون وي را ياري نمايد و با وي همگام باشد! اين در حاليست که مرد خسته از افکاري که شايد نيمي از آنها به زندگي شخصي خود مربوط نمي گردد مجالي براي خود ندارد. اين حقيقت که مردان نياز به زماني براي رويا پردازي و حتي بازي دارند را اگر فراموش کنيم قطعاٌ حماقت بزرگي را مرتکب شده ايم. نکته ديگر و پنهان در اين مورد اين است که خيلي از آقايان و خانمها اصلاٌ علاقه اي به اينکه در يک بستر بخوابند را ندارند! و اين تصويري است که ما همواره آن را رسم مي کنيم و مي خواهيم به همه بزور بقبولانيم که يکي از نشانه هاي عشق همين مورد است! در حاليکه زمان قبل از خواب و همچنين زمان خود خوابيدن ، لحظاتي است که هيچکس نبايد در آن شريک گردد . ولي با اين شيوه رايج همواره فردي در کنار شماست و شما بايد در فکر خود بدنبال خود باشيد و حتي از روياي شيريني هم نتوانيد لبخند بزنيد که مبادا مجبور باشيد جواب پس بدهيد! البته مسائل ديگري را هم لازم نمي بينم توضيح دهم که بعضي ها کلاٌ خوش خواب هم نيستند و اين موارد برايشان کابوسي از خجالت را در ضمير خويش ببار مي آورد! در حقيقت در زندگي مشترک بجاي اينکه تنها مسائل از پشت پرده بيرون بيايند امکان يک حريم ذاتي را از بين مي برند.بطور شخصي از تمامي افرادي که اين مهم را رعايت کرده بودند و حريمهاي جداگانه اي را براي خود ساخته بودند زماني که مي پرسيدم مسئله به چه شکل پيش مي رود نکات جالبي را مطرح می کردند آنها عنوان مي کردند که زمان ياد شده در ابتدا از سوي ما کمي با دلخوري تحمل مي شد. چراکه فکر مي کرديم احتمالاٌ مسئله اي پيش آمده که از آن بي خبريم يا ناراحتي پيش آورده ايم که متوجه آن نيستيم! اما بعد که متوجه شديم اين زمان چقدر لازم و حياتيست کاملاٌ شرايط را براي خلوت وي آماده مي کرديم...
نکته ديگر اينکه عنوان ميشد: در گذشته همواره وقتي هر دو از سر کار به خانه مي آمديم فضايي براي ترميم نداشتيم. با هم در جلو تلويزيون مي نشستيم و با هم حرف ميزديم و من بشخصه بايد حواسم را که در اطراف سرم مي چرخيدند مدام جمع مي کردم! گاهي حتي بايد تظاهر مي کردم که دارم گوش مي دهم! بطور دقيق تا ساعتها آماده بودم که به نقطه اي فرار کنم! چراکه زماني که خودم ترميم نشده ام نمي توانم کس ديگري را ترميم کنم. ما هر دو خسته در واقع سعي داشتيم بعد از کار زندگي زناشويي خود را شبيه سازي کنيم اما بعد که هر کدام دچار حريمهاي شخصي گشتيم.ماجرا تفاوت زيادی با گذشته پيدا کرد. من و همسرم زماني که از کار به خانه بر مي گرديم هر کدام دوش مي گيريم و به فضاي خود مي رويم. من گاهي به روزم فکر مي کنم ، روزنامه مي خوانم و يا گاهي حتي با کامپيوتر مشغول مي گردم . ازهمه جالبتر اينکه تمام اينها تنها يک يا دو ساعت طول مي کشد و پس از آن هر دو ما کاملاٌ تازه و آرام به کنار هم مي آييم و شروع به آماده کردن و صرف کردن شام با يکديگر مي کنيم.زمان بعد از شام را هم کاملاٌ براي ما لحظاتي دراماتيک شده و حتي گاهي به پياده روي شبانه با يکديگر هم مي رويم..اين در حاليست که قبلاٌ همواره از خستگي در حال مرگ بوديم و اصلاٌ حوصله اضافي نداشتيم.. در مورد زندگي جنسي آنها عنوان مي کردند: در گذشته مسائل جنسي ما از حالت طبيعي خارج شده و کاملاٌ خشک و کسل کننده شده بود . ما هر زمان که مي خواستيم در دسترس ديگري بوديم و شرايط را براي يکديگر مسائد يا نا مسائد مي کرديم. اما پس از اين تغيير رويه زندگي جنسي ما دگرگون شد.. اولاٌ ما هر کدام شرايط لازم را براي مهيا کردن و آماده کردن خود داشتيم . . زمان روابط جنسي ما تغيير کرد و مکان آن از بخش هميشه تکراري تخت ، به تمام امکانهاي موجود تغيير کرد. ما همديگر را بسيار جذابتر و تحريک کننده تر يافتيم . اينکه هميشه در دسترس نبوديم حتي باعث شد که من فانتزي هاي جنسي خود را به همسرم اختصاص دهم . بارها مي شد که ما هر دو بسمت سکس در نيمه هاي شب کشيده مي شديم و اين کشش و ممنوعيت باعث مي شد که کاملاٌ تشنه يکديگر شويم تا جايي که بسمت يکديگر هجوم مي برديم و لحظات شيرين و پر حرارتي را مي ساختيم..اين در حالي بود که من فکر مي کردم اين جدايي ريشه جنسي ما را خواهد سوزاند و با اکراه آن را پذيرفتم ولي الان مي بينم نه تنها ما را سرد نکرد بلکه بسيار پر حرارت تر و روابط ما را بيش از پيش دراماتيک تر کرده است.... با توضيح مسائل بالا فکر نمي کنم توضيح ديگري لازم باشد .... نتيجه واضح استشاد و سلامت باشد.

Sunday, May 14, 2006

واژه هاي كثيف


قسمت اول
خوش برخوردي
نحوه ارائه : خواسته
.نتيجه : تلاش براي ارتباط
اين مسئله تقريباٌ بطور کامل توسط آقايان ارائه مي گردد! شايد بارها ديده باشيد يا برايتان پيش آمده باشد که ، مثلاٌ شريک شما از اينکه مي بيند شما با ديگران بگو و بخند داريد و يا خيلي باز و راحت با ديگران صحبت مي کنيد ، بسيار ناراحت شده باشد و يا حتي اين مسئله باعث بوجود آمدن مشاجراتي هم در بين شما شده باشد. حقيقت مسئله اين است که خارج از مسئله تعصب و حسودي و چيزهاي جانبي ديگر، واقعيتي وجود دارد که عموماٌ آقايان از آن با خبر هستند و معمولاٌ خانمها کاملاٌ از آن بي خبر! و براي همين واقعيت بي تفسير است که آقايون معمولاٌ نمي توانند به شريکشان حالي کنند که نگراني آنها از چيست! و از طرفي ديگر همسر احساس مي کند که داراي شريکي با نقطه نگاه بسته اي مي باشد! و اين اتهام نيز براي آقايان بسيار سنگين مي باشد. مسئله اي که من آن را لاس خشک مي نامم! چيزي که در مکانها و اجتماعاتي که زنها مدام با آقايان برخورد دارند بسادگي اتفاق مي افتد. بطور مثال در محيطهاي کاري و يا مهماني ها ! آقايان معمولاٌ بسادگي به فردي نزديک مي گردند و با مسائل ساده اي بحثي را شروع مي کنند! موضوعاتي که کاملاٌ جنبه عادي داشته و به هيچ عنوان هيچ چيز غير عادي و خارج از عرفي در آن نيست! آنها صرفاٌ صحبت مي کنند و تبادل نظر مي کنند . همه چيز عادي بنظر مي رسد اما در حقيقت در پشت اين بازي ساده تمام زوايا و کنترل ذهني بر روي شناخت و تعيين ميزان دست يابي به شخص مورد نظر معطوف مي گردد! آنها کاملاٌ ريز ريز حرکات فرد به اصطلاح تارگت را زير نظر دارند.از نحوه پاسخگويي ، ميزان مشارکت در بحث ، برق نگاه ، و حتي تبسم در حين صحبت! تمام روزنه ها را شناسايي مي کنند و بحث را بطور نا ملموس و مودبانه پيش مي برند ! در حقيقت اگر چيزي دريافت گرديد که بسادگي مي تواند در مواقع بهتر از آن جهت دستيابي به فرد مورد نظر استفاده گردد . در غير اين صورت مرد هيچ چيزي نباخته! يک صحبت ساده و بدون بازخواست با فردي انجام داده و لذت ناشي از بازي را نصيب خود کرده است! از طرف ديگر زنها معمولاٌ بسادگي درگير اين بازي مي گردند...زنها مي خواهند نشان دهند که موجوداتي بسيار قيمتي هستند و داراي سطح شعوري بالايي.در نتيجه آنها هم براحتي در اين بازي شرکت مي کند و تبادل ارتباط مي کنند . آنها بدلايل ديگري از جمله فرصتي ساده براي ارتباط با ديگران هم ، باز خود را درگير اين بازي يک جانبه مي کنند. بازي که تنها نقاط و روزنه هاي نفوذي را براي ديگران رو خواهد کرد و يا حتي همانطور که گفتم هيچ که نباشد لذت يک بازي را به شخصي تقديم کرده اند!
þ(( البته نمي توانم عنوان کنم که خانمها از اين به بعد کاملاٌ خشک و بي ارتباط رفتار کنند يا همه ارتباطات در اين مسير ياد شده پيش مي رود. اما اکنون بايد با خواندن اين مسئله بياد داشته باشد که از بحثهاي بي مورد و صحبتهاي بي دليل اجتناب بورزيد. حال بايد کاملاٌ دريافته باشيد چرا فردي بي جهت به يک موضوع پيش و پا افتاده علاقه نشان ميدهد و دقايقي وقت را از شما مي گيرد تا از چند و چون مسئله با خبر گردد! و حال بايد متوجه شده باشيد به چه دليلي نا گفتني شريک شما همواره نگران حرکتهاي شما و نحوه ارتباطات شما را کنترل مي کند... ))

اولين پست

اولاً سلام
دوماً اين اولين پست اختصاص داره به تعيين استراتژي وبلاگ
راستش من اينجا همه چيز مينويسم ممكنه غير اخلاقي باشه ممكنه غير انساني باشه ممكنه غير مذهبي باشه ممكنه سياسي باشه
ولي شما لطفاً به خودت نگير
اينا همش جريان سيال فكر يه آدمه كه داره كم كم تو اين جامعه به پوچي ميرسه
بنابراين نظر بده ولي فحش نده و تعريف بيخود هم نكن
يه مقداري از نوشته هاي اينجا مال خودم هستش ولي بيشترش احتمالاً به شيوه حسنه كپي پيست ميباشد كه البته سعي ميكنم با ذكر ماخذ اين كار رو انجام بدم
بيشتر از اين هم اگه چيزي بود تو پستهاي بعدي مينويسم
فعلاً تا بعد