سلام
سلام به عشق
سلام به زندگی
سلام به آنکه بار دیگر مرا آفرید
سلام به او که عشق را به من آموخت
سلام به لیلا
قصد دارم از این به بعد از زندگی بنویسم
از جایی که حافظه یاری کند تا برسم به چند ماه اخیر که تازه طعم خوش عشق را چشیدم
و به چند روز اخیر که در کلاس درس عشق با احساساتی آشنا شدم که تا امروز فقط تصور میکردم آنها را تجربه کرده ام
در این چند شب سخت
دوبار شاملو زبان حال من شد
بار اول
آنگاه که ناخودآگاه بر زبان آوردم
برو مرد بیدار؛ اگر نیست کس
که دل با تو دارد؛ ممان یک نفس
همه روزگارت به تلخی گذشت
شکر چندجویی در این تلخ دشت؟
و بار دوم امشب با این شبانه زیبا
اکنون دیگر باره شبی گذشت
به نرمی
از بر من گذشت با تمامی لحظه هایش
چونان .... عشقی
که با همه انحناهای تنش
از موی تا به ناخن
تن به نوازش دستی گرم رها کند؛
بانوی دراز گیسو را
در برکه ای که یک دم از گردش ماهی خواب آشفته نشد
غوطه دادم
به معشوقی میمانست؛ چرا که
با احساسی از شرم در او خیره مانده بودم
از روشنایی گریزان بود
گفتم که سحرگاهان در برابر آفتابش بخواهم دید
و چراغ را کشتم
چندان که آفتاب برآمد
چنان چون شبنمی
پریده بود
به قصد احترام به شاملوی عزیز
که بر مرگ او گریستم
از او تکلیف خواستم و او اینگونه پاسخ داد
اینک موج سنگین گذر زمان است که در من میگذرد
اینک موج سنگین گذر زمان است که چون جویبار آهن در من میگذرد
اینک موج سنگین گذر زمان است که چون دریایی از پولاد و سنگ در من میگذرد
در گذرگاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رویا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سرسبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ
سرسبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پر تپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم
لیلا
منهم قصد دارم عشق تو را سرودی سازم پر نبض تر از حیات
از امشب این دست نوشته ها برای تو و به خاطر تو به تحریر کشیده میشوند
تنها به پاس مهر و عطوفت و عشق مادرانه تو که طفل بازیگوشی چون من را مادرانه بخشیدی
سلام به عشق
سلام به زندگی
سلام به آنکه بار دیگر مرا آفرید
سلام به او که عشق را به من آموخت
سلام به لیلا
قصد دارم از این به بعد از زندگی بنویسم
از جایی که حافظه یاری کند تا برسم به چند ماه اخیر که تازه طعم خوش عشق را چشیدم
و به چند روز اخیر که در کلاس درس عشق با احساساتی آشنا شدم که تا امروز فقط تصور میکردم آنها را تجربه کرده ام
در این چند شب سخت
دوبار شاملو زبان حال من شد
بار اول
آنگاه که ناخودآگاه بر زبان آوردم
برو مرد بیدار؛ اگر نیست کس
که دل با تو دارد؛ ممان یک نفس
همه روزگارت به تلخی گذشت
شکر چندجویی در این تلخ دشت؟
و بار دوم امشب با این شبانه زیبا
اکنون دیگر باره شبی گذشت
به نرمی
از بر من گذشت با تمامی لحظه هایش
چونان .... عشقی
که با همه انحناهای تنش
از موی تا به ناخن
تن به نوازش دستی گرم رها کند؛
بانوی دراز گیسو را
در برکه ای که یک دم از گردش ماهی خواب آشفته نشد
غوطه دادم
به معشوقی میمانست؛ چرا که
با احساسی از شرم در او خیره مانده بودم
از روشنایی گریزان بود
گفتم که سحرگاهان در برابر آفتابش بخواهم دید
و چراغ را کشتم
چندان که آفتاب برآمد
چنان چون شبنمی
پریده بود
به قصد احترام به شاملوی عزیز
که بر مرگ او گریستم
از او تکلیف خواستم و او اینگونه پاسخ داد
اینک موج سنگین گذر زمان است که در من میگذرد
اینک موج سنگین گذر زمان است که چون جویبار آهن در من میگذرد
اینک موج سنگین گذر زمان است که چون دریایی از پولاد و سنگ در من میگذرد
در گذرگاه نسیم سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاه باران سرودی دیگرگونه آغاز کردم
در گذرگاه سایه سرودی دیگرگونه آغاز کردم
نیلوفر و باران در تو بود
خنجر و فریادی در من
فواره و رویا در تو بود
تالاب و سیاهی در من
در گذرگاهت سرودی دیگرگونه آغاز کردم
من برگ را سرودی کردم
سرسبز تر ز بیشه
من موج را سرودی کردم
پر نبض تر ز انسان
من عشق را سرودی کردم
پر طبل تر ز مرگ
سرسبز تر ز جنگل
من برگ را سرودی کردم
پر تپش تر از دل دریا
من موج را سرودی کردم
پر طبل تر از حیات
من مرگ را
سرودی کردم
لیلا
منهم قصد دارم عشق تو را سرودی سازم پر نبض تر از حیات
از امشب این دست نوشته ها برای تو و به خاطر تو به تحریر کشیده میشوند
تنها به پاس مهر و عطوفت و عشق مادرانه تو که طفل بازیگوشی چون من را مادرانه بخشیدی
مهربد
نیمه شب جمعه
1385/09/10
نیمه شب جمعه
1385/09/10
2 comments:
salam
salam be to ke aftabi tarin roozha ra be man hedye kardi
dar barabare in hame ehsase ghashang hichi ke arzeshe in hame mohabato dashte bashe nadaram ke taghdimet konam joz ye ghalbe koochooloo
ke ghabeleto nadare
توبرام یه چشمه شوری تو برام دلیل بودن- تو برام یک شاخه پر گل -تو بهونه واسه خوندن- تو برام یه کوهه نوری توی این خلوت شبهام -این رو می دونه دل من که تویی رفیق و همرام- به خدا گرمی خونی- توی رگهام تو روونی- سایه تو سایه بونه- قصه سوزه مهربونه -خوب می دونی قدمونه -رخت سرخ عاشقونه -با تو پای بسته دل پر و بال آسمونه- من و عشقت به ستاره به ثریا می رسونه- به خدا گرمی خونی- توی رگهام تو روونی
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
قصه دل دلکش است و خواندنیست
تا ابد این عشق و این دل ماندنیست مرکز درد است و کانون شرار
شعله ساز و شعله سوز و شعله ساز گفته یک صحرا جنون در چنگ او
یک نیستان ناله در آهنگ او
نغمه را گه زین و گه بم میکند
خرمنی آتش فراهم میکند
کرده خود را میزبان شعله ها
تا بسوزد در میان شعله ها
چنگ دل آهنگ دلکش میزند
ناله عشق است و آتش میزند
Post a Comment