Friday, March 02, 2007

لیلای مهربونم

سلام
تا حالا شده یه خوابو دوبار ببینی؟
من دیشب یه خواب رو واسه دومین بار دیدم
خواب دیدم اومدم مشهد
تو صحن سقا خونه
لبم از تشنگی پاره شده بود
احساس میکردم همه بدنم داره میسوزه
دلم میخواس برم از سقا خونه آب بخورم
تشنه بودم
تا حالا تشنگی رو احساس کردی؟
ولی فشار جمعیت بهم اجازه نمیداد از سر جایی که ایستاده بودم تکون بخورم
فقط داشتم با التماس به سقاخونه نگاه میکردم
یه دفعه دیدم اب داره میاد طرفم
بدون هیچ ظرفی
بدون اینکه کسی واسه من اب بیاره
خود اب داشت میومد
اینقدر آب خوردم تا سیر شدم
وقتی نگاه ظریح کردم فقط نور بود
نوری که چشممو میزد
بعدش از خواب بیدار شدم

Thursday, March 01, 2007

دلم نیومد این حرف آخر رو نگم

mehrbod arian: هرکاري کردم نتونستم اينو ننويسم

mehrbod arian: ميخواي باور کن ميخواي باور نکن

mehrbod arian: واسه خوش اومدن تو اين جمله آخر رو نمينويسم

mehrbod arian: فقط واسه دل خودم

mehrbod arian: حتي عادت هم نيست

mehrbod arian: لیلا به همون امام رضا قسم دوستت دارم

mehrbod arian: همين

گفتم شاید بازم بگی ندیدی چی نوشتم

mehrbod arian: من هميشه هستم
mehrbod arian: به سمانه اي دل خوشم که اون موقع بود
mehrbod arian: هنوزم ميتونم فقط بيام و بنويسم بدون اينکه منتظر جواب باشم
mehrbod arian: هنوزم ميتونم شبا با همه خستگيم بيدار بشينم تا تو تنها نباشي
mehrbod arian: تا سعيد بياد
mehrbod arian: هنوزم ميتونم فقط از ساعت 3 تا 6 صبح بخوابم و بعدش دوباره يه روز سخت
mehrbod arian: تا شب بشه و تو بياي
mehrbod arian: ساعت 10 شب واسه من عزيز شده
mehrbod arian: چون ساعتي بود که تو ميومدي
mehrbod arian: ديگه کار ندارم که بياي يا نياي
mehrbod arian: ديگه ميدونم که واسه من نيستي
mehrbod arian: ولي واسه مني که از زندگيه واقعيم ميترسم
mehrbod arian: لازمه که ليلاي مجازيه خودمو داشته باشم

دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم

سلام
مثل اون آف که گذاشته بودی منم نمیدونم چی باید بهت بگم. واسه تو نوشته بودم که منم موندم چرا اینجوری منو امتحان کردی
من که به نبودنت عادت کرده بودم لازم نبود واسه همیشه رفتنت این کار رو میکردی
من که این چندماه همش با یادت حرف زده بودم.خیالی که هیچوقت محو و کمرنگ نمیشه
تویی که این چندماه نبودی
از کاری که کردم ناراحت نیستم اصلا
دفعه قبل ناراحت بودم
ولی ایندفعه نه
چون مثل روز روشن بود که خودت اینو خواسته بودی
اصلا این همه مدت چرا این دوستت نبود
میدونی لیلا
خودمم متوجه شده بودم که دیگه ارزشی واسه تو ندارم
ولی به خدا لازم نبود این کار رو بکنی
میدونی
هنوزم فکر میکنم که چیزی نشده
من که این مدت حرفای دل تنگیم رو آورده بودم توی این وبلاگ
خوب بازم میارم
بازم مینویسم
آخرش اینه که تو دیگه نیستی که نظر بدی
ولی من همه حرفامو اینجا مینویسم
شاید یه روزی برگردی
امیدوارم یه روزی برگردی





مثل اسفنج ، مثل مرجان ، مثل دریا می‌مونی

اینقدر مغروری که همیشه تنها می‌مونی

پشت چشم نازک نکن انقد, واسه پروانه‌هات

آخرش از کاروان خوشیا جا می‌مونی

پاسخ تو رو محاله کس دیگه بدونه

حلتو من بلدم مثل معما می‌مونی

چشم تو یه عالمه شعر قدیم و نو داره

مثل حافظ، مثل سهراب، مثل نیما می‌مونی

مثل مجنون نمی گم،مجنون که طفلی, ناز نداشت

تو یه دنیا ناز داری پس مثل لیلا می‌مونی

مثل شاعری که پرسید پریا چشون شده

مثل هم صحبت شعراش مثل آیدا می‌مونی

سارا اسمش واسه ی وفاداریش افسانه شد

اگه با وفا بمونی، مثل سارا می‌مونی

مثل حوض تو حیاط خونه‌ی مادر بزرگ

مثل عکس ماه کامل توی شبها می‌مونی

دنیا رو بهم می‌ریزی وقتی از راه می‌رسی

مثل طوفان، مثل شورش، مثل غوغا می‌مونی

رقص موهات تو نسیم سمفونی عاشقیه

مثل اوج یه ترانه تو نت لا می مونی

هر کجا یی که بری، آسمونش پائین میاد

چون همه دوستت دارن، همیشه بالا می‌مونی

تو همیشه هستی و مال تمام قرنایی

مثل دیروز ، مثل فردا ، مثل حالا می مونی

فال من تو روشنایی چشای نازته

مثل نیتای پاک شب یلدا می مونی

چی میشه یه شب بیای یه کم غرورو بشکنی

بگی که واسه همیشه پهلوی ما می‌مونی

مثل الوند و خزر، مثل دماوند و دنا

باشکوهی تو، مثل نخلای خرما می‌مونی

توی قطبم دست تو واسه سوزوندن کافیه

اسم استوا میاد تو مثل سرما می‌مونی

اسمتو همه می‌پرسن و نمی‌تونم بگم

توی شعرام همیشه با اسم زیبا می‌مونی

مثل حرمت صلیبی واسه مریم و مسیح

تو مقدسی مثل اسم کلیسا می‌مونی

اینقدر دوری ازم که نمی‌شه ببینمت

مثل رفتن پیش ابرا، مثل رویا می‌مونی

مثل مسجد ، مثل معبد، مثل گنبد، مثل نور

تو مثل قدم زدن رو شهر ابرا می‌مونی

مثل هرچی که قشنگه، مثل هرچی که گله

مثل هر چی عطر خوش داریم تو دنیا می‌مونی

مثل جنگل، مثل رود خونه، مثل درد کویر

مثل بارون، مثل آفتاب؛ مثل صحرا می‌مونی

روزا شب بو میشی و شبا که ما شب بو می‌خوایم

مثل پونه، مثل لادن، مثل مینا می‌مونی

اینکه من دوستت دارم یا نه، هنوز نمی‌دونم

آخه من نمی‌دونم که تو می‌ری یا می‌مونی

خود نویسم دیگه جوهرش داره تموم میشه

نامتم مثل خودت، باز واسه فردا می‌مونی
همیشه دوست داشتم ترانه های جهان رو واسه من بفرستی.خیلی منتظرش بودم.تا امروز از روی کامپیوتر یکی از همکارا برداشتم.میدونی لیلا حتی اینم واسه من خاطره شده.این که تو یه روزی بهم گفته بودی از صدای جهان خوشت میاد
لیلا خیلی خاطره دارم از تو اونقدر که حتی اگه نباشی هم تا وقتی زندم بازم واسه من تازگی داشته باشی
خانومی
لیلا خانومی
خیلی حرف دارم که بگم
ولی نمیدونم از کجا باید شروع کنم
بهت گفته بودم این وبلاگ و این نوشته ها همش مال خودته
حداقل بیا بعضی وقتا بخون
اجازه هست عشق تو رو تو کــوچه ها داد بزنـم؟

رو پشت بـــوم خــونــــه ها اســـمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست مــردم شهر، قــصه مـــا رو بـــدونن؟

اســم منو ، عشق تو رو ، تــــوی کتــــابا بخونن؟

اجــازه هست که قلبمو بــــرات چـراغونی کـــنم؟

پــیش نگـــاه عاشقت، چشمامو قربونیکنـــم؟

اجــازه می دی تاابد ســر بذارم رو شــونه هات؟

روزی هزارو صد دفه ، بگــم که مــی میرم بـــرات؟

اجازه می دی که بگــم حــرف تـــرانــه هام تویی؟

دلیـــــل زنــــده بــــودنم، درد بـــهانه هام تـــویی؟

اجــازه دارم به هــمه بگم کـــه تــــو مـــال مــنی؟

سـتارتم ایــنو مــی گه،کــه تو ، تـــو اقبال منــی؟

اجــــازه هست تـــا ته مـــرگ منتظر تو بشــینم ؟

تو رویــاهای صــورتیم، خودم روبـــا تــو بــبینم ؟

اجازه هست جار بــزنم بگـم چقــد دوست دارم ؟

بگـم مـی خوام بـخاطرت ســر بـه بـیابون بذارم ؟

اجــازه هسـت بــرای تـو از تـه دل دیـوونه شــم ؟

اجازه می دی که بگم همین روزای میای پیشم؟

اجازه هست عکس تو رو ، رو صـورت مــاه بزنم ؟

طـــلسم قــصه هامونو ، با داشــتن تو بشکــنم؟

اجازه می دی که شبا همش بیام تـو خـواب تو ؟

اون عکسی که باهم داریم جا بدمش تو قاب تو؟

اجازه می دی قصه هام با عشق تو جون بگیره ؟

چشـمای عاشقم واست روزی هـزار بـار بـمیره ؟

اجازه می دی عشقمو همش بهت نشون بدم ؟

پیش زمین و اسمون واسه تو دس تکــون بـدم ؟

اجـازه مـی دی واسـه تـو قصـر طـلایی بسـازم ؟

بــا یـه صـدای مـخمـلی بـــرات لالایـی بسـازم ؟

اجازه می دی که فقط تـو دنــیا بــا تــو بــمونـم ؟

هر چی که عــاشقانه بـود به خـاطر تو بخـونم ؟

اجازه هست با بال تو پر بزنیم ، بریم بهشـت ؟

کاش نذاریم برنده شه،تو بازی ما،سرنوشـت ؟

اجـازه هست با افتخـار آهنگ ساز من بشـی ؟

تو فصل سـخت زندگـی باز گل نـاز مـن بشـی؟

اجازه هست پنـاه من گرمـی آغوشـت بشـه ؟

هراسمی جزاسـم خودم،دیگه فراموشت بشه؟

اجـــازه مـی دی زمستونو پــر از تولــدت کنـــم ؟

بیـــامــو مــاه بهمنو پیشــکشـی خــودت کــنم ؟

اجازه هست؟ بگو که هست من همشودارم میگم

بــا تو بــه آسمون مــی رم بـا تـو یه ادم دیـگهم

اجـازه هست یه لحظه هم دیگه ازت جدا نشم؟

گول گـلارو نخـورم، محــو ســتاره ها نشــم ؟

اجازه می دی که بگم، مـن مال تو، تـو مـال من؟

من از توخواهش می کنم که زیر وعده هات نزن

اجــازه ی تــو دسـت تـو، اجـازه مـن دسـت تو

اجازه هست عشق تو رو تو کــوچه ها داد بزنـم؟

رو پشت بـــوم خــونــــه ها اســـمتو فریاد بزنم؟

اجازه هست مــردم شهر، قــصه مـــا رو بـــدونن؟

اســم منو ، عشق تو رو ، تــــوی کتــــابا بخونن؟

اجــازه هست که قلبمو بــــرات چـراغونی کـــنم؟

پــیش نگـــاه عاشقت، چشمامو قربونیکنـــم؟

اجــازه می دی تاابد ســر بذارم رو شــونه هات؟

روزی هزارو صد دفه ، بگــم که مــی میرم بـــرات؟

اجازه می دی که بگــم حــرف تـــرانــه هام تویی؟

دلیـــــل زنــــده بــــودنم، درد بـــهانه هام تـــویی؟

اجــازه دارم به هــمه بگم کـــه تــــو مـــال مــنی؟

سـتارتم ایــنو مــی گه،کــه تو ، تـــو اقبال منــی؟

اجــــازه هست تـــا ته مـــرگ منتظر تو بشــینم ؟

تو رویــاهای صــورتیم، خودم روبـــا تــو بــبینم ؟

اجازه هست جار بــزنم بگـم چقــد دوست دارم ؟

بگـم مـی خوام بـخاطرت ســر بـه بـیابون بذارم ؟

اجــازه هسـت بــرای تـو از تـه دل دیـوونه شــم ؟

اجازه می دی که بگم همین روزای میای پیشم؟

اجازه هست عکس تو رو ، رو صـورت مــاه بزنم ؟

طـــلسم قــصه هامونو ، با داشــتن تو بشکــنم؟

اجازه می دی که شبا همش بیام تـو خـواب تو ؟

اون عکسی که باهم داریم جا بدمش تو قاب تو؟

اجازه می دی قصه هام با عشق تو جون بگیره ؟

چشـمای عاشقم واست روزی هـزار بـار بـمیره ؟

اجازه می دی عشقمو همش بهت نشون بدم ؟

پیش زمین و اسمون واسه تو دس تکــون بـدم ؟

اجـازه مـی دی واسـه تـو قصـر طـلایی بسـازم ؟

بــا یـه صـدای مـخمـلی بـــرات لالایـی بسـازم ؟

اجازه می دی که فقط تـو دنــیا بــا تــو بــمونـم ؟

هر چی که عــاشقانه بـود به خـاطر تو بخـونم ؟

اجازه هست با بال تو پر بزنیم ، بریم بهشـت ؟

کاش نذاریم برنده شه،تو بازی ما،سرنوشـت ؟

اجـازه هست با افتخـار آهنگ ساز من بشـی ؟

تو فصل سـخت زندگـی باز گل نـاز مـن بشـی؟

اجازه هست پنـاه من گرمـی آغوشـت بشـه ؟

هراسمی جزاسـم خودم،دیگه فراموشت بشه؟

اجـــازه مـی دی زمستونو پــر از تولــدت کنـــم ؟

بیـــامــو مــاه بهمنو پیشــکشـی خــودت کــنم ؟

اجازه هست؟ بگو که هست من همشودارم میگم

بــا تو بــه آسمون مــی رم بـا تـو یه ادم دیـگهم

اجـازه هست یه لحظه هم دیگه ازت جدا نشم؟

گول گـلارو نخـورم، محــو ســتاره ها نشــم ؟

اجازه می دی که بگم، مـن مال تو، تـو مـال من؟

من از توخواهش می کنم که زیر وعده هات نزن

اجــازه ی تــو دسـت تـو، اجـازه مـن دسـت تو

خنده ی من خنده ی تو ، شکست من شکست تو

Tuesday, February 06, 2007

مرا همی بگذارند یک سخن با تو

سلام لیلای شیرینم
سلام نفسم
لیلای نازنین امشب وقتی وبلاگمو باز کردم
میخواستم از خوشحالی فریاد بکشم
میخواستم به همه بگم که لیلا هنوزم منو دوست داره
وقتی نوشته های تو رو میخوندم
احساس میکردم که بهار اومده پشت پنجره
میگه پاشو ببین زمستون رفت
راست میگفت
آخه عطر تو اومده بود تو اتاقم
مثل عطر گلهای بهار
به سرخی و شادابی شقایقی که تازه گلبرگهاشو باز کرده
تو اومده بودی
لیلای من
لیلای مهربونم
امشب احساس کردم از همه بی نیاز شدم
احساس کردم به اوج رسیدم وقتی نوشته های نازت رو خوندم
آخه خانومی
همه نیاز من تویی
همه وجود من تویی
لیلای نازنین
به خدا نمیدونم چی باید بنویسم که جواب اینهمه محبت تو باشه
لیلایی منم فقط میتونم بگم عاشقونه دوستت دارم
تو کیستی که من اینگونه بی تو بیتابم
شب از هجوم خیالت نمیبرد خوابم
تو کیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق سرگشته روی گردابم
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه
چه کرد با دل من آن نگاه شیرینا
تو دوردست امیدی و پای من خسته است
چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
مدام پیش نگاهی مدام پیش نگاه
چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همی بگذارند یک سخن با تو

Saturday, February 03, 2007

چه غریب ماندی ای دل

سنگ دلا چرا دگر جور و جفا نمیکنی
جور و جفا بکن اگر مهر و وفا نمیکنی
سلام لیلایی
لیلا خانومی یه جمعه دیگه هم گذشت.الان ساعت از دو هم گذشته.یادت میاد بار اول جمعه همدیگه رو پیدا کردیم
جمعه هم تو رفتی
نمیدونم از جمعه متنفر باشم یا دوستش داشته باشم
امروز دلگیر اون سه شنبه صبح بودم
سه شنبه ای که تو ایستگاه راه آهن از تو خداحافظی کردم
سه شنبه ای که تنها خاطره خوشش بوسه ای بود که به گونه ناز تو زدم
لیلایی
هنوزم شبا منتظرت هستم ساعت 10 که میشه منتظرم که بیای
فکر میکنم میای و میخندی و میگی بازم که اخم کردی
میگی اخماتو باز کن اینجوری میترسم
هنوزم وقتی ساعت میگذره و نمیای نگرانت میشم
باور نمیکنی حتی نگران میشم که امشب بازم شامتو تو تنهایی خوردی یا نه
لیلایی بدجوری احساس خفگی میکنم
باورت میشه الان دیگه روزی صد دفعه میام وبلاگمو چک میکنم ببینم نظر گذاشتی یا نه
لیلای مهربونم
خیلی به وجود نازنینت احتیاج دارم فقط به بودنت
امشب حتی میگفتم کاش بودی و مثل اون شب لعنتی فقط التماست میکردم که منو ببخشی
ولی بودی
الان دیگه تنها همدم من عکسای خوشگلت شدن
میشینم و مدتها نگاهشون میکنم و باشون حرف میزنم
لیلایی دوستت دارم تا همیشه
چه غریب ماندی ای دل نه غمی نه غمگساری
نه به انتظار یاری نه ز یار انتظاری
غم اگر به کوه بودی بگریزد و بریزد
که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری
سحرم کشیده خنجرکه چرا شبت نکشتست
تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری
نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم
منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
سحرم کشیده خنجرکه چرا شبت نکشتست
تو بکش تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

Sunday, January 28, 2007

لیلا رو گم نکردم لیلا رو از من گرفتن

سلام لیلا
از آخرین بار که اومدی تا امشب 10 شب گذشته
اولش فکر میکردم که بازم مشکلی پیش اومده و یکی دوشب دیگه برمیگردی مثل همیشه
تا اینکه آتنا گفت دیگه شبا منتظرت نباشم
لیلایی
فقط خودت میتونی بفهمی که این چند شب چی به من گذشته
خیلی حرفا دارم واسه گفتن
حرف که نه
ناله
دردهای نگفتنی
دردی که مثل سرطان داره همه وجودمو میگیره
خیلی چیزا نوشتم
از خودم
از تو
از بچگی تا حالا
هرچی به یادم اومد نوشتم
توی همش غصه نبودنت پیداس
درد نبودنت
درد بی خبری
چشم به راهی
احساس خفگی میکنم
ولی نتونستم نوشته هامو اینجا بیارم
لیلایی
امشب شب تاسوعاست که دارم اینا رو مینویسم
امشب حداقل واسه اشکایی که همه صورتمو خیس کرده بهانه دارم
اگه نمیتونم بگم به خاطر رفتن لیلا گریه میکنم میگم به خاطر محرم به خاطر تاسوعا و عاشورا گریه میکنم
لیلایی
لیلایی
دیگه چیزی نمیتونم بنویسم فعلا
گریه امونمو بریده
فقط آخرین آفلاینی رو که واسه نوشتم میارم
لیلایی
هنوزم فکر میکنم هستی
فکر میکنم میای و میخونی
لیلای مهربونم
BUZZ!!!
mehrbod arian: ليلايي
mehrbod arian: ليلاي مهربون
mehrbod arian: ديگه از منم چيزي نمونده
mehrbod arian: از بس سيگار کشيدم اين چندروز
mehrbod arian: ريه هام عفونت کرده
mehrbod arian: يادته ميگفتم ليلا دردت به جون من بخوره الهي
mehrbod arian: يادته وقتي سرفه ميکردي غصم ميشد
mehrbod arian: حالا
mehrbod arian: ولش کن
mehrbod arian: ليلا يادت ديوونم ميکنه
mehrbod arian: ميخندم
mehrbod arian: گريه ميکنم
mehrbod arian: اخم ميکنم
mehrbod arian: بغض ميکنم
mehrbod arian: خيلي وضعم ناجور شده
mehrbod arian: امروز سهيلا داشت به مامانش ميگفت ميخواد واسه من نوبت روانشناس بگيره
mehrbod arian: فکر ميکنه من ديوونه شدم
mehrbod arian: ديگه کاري به کارم نداره
mehrbod arian: کاش بودي
mehrbod arian: کاش بودي ليلا
mehrbod arian: به قول خودت
mehrbod arian: حتما از من يادت رفته
mehrbod arian: ولي من تو رو فراموش نميکنم
mehrbod arian: ليلايي
mehrbod arian: دلم خيلي غصه داره
mehrbod arian: حالم خيلي گرفتس
mehrbod arian: ليلا هنوزم عشقم اينه که تو رو صدا کنم
mehrbod arian: بيام شبکه آف بزارم تا وقتي که مياي بخوني
mehrbod arian: کاش ميدونستم اينا رو ميخوني
mehrbod arian: کاش ازحالت خبر داشتم
mehrbod arian: کاش مال من بودي تا نميذاشتم هيچوقت چشاي مهربونت غصه دار باشه
mehrbod arian: کاش مال من بودي تا نوکريت رو ميکردم
mehrbod arian: ليلايي
mehrbod arian: غصه داره منو از داخل ميخوره
mehrbod arian: احساس پوچي ميکنم
mehrbod arian: هيچ شدم
mehrbod arian: خالي شدم
mehrbod arian: ليلايي
لیلا
هرجا هستی همیشه دعا میکنم خوب باشی
بازم مینویسم
شاید یه روز بیای و بخونی
دوستت دارم لیلا